زخم فطرت

مشخصات كتاب

سرشناسه : اسحاقي، سيدحسين، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : زخم فطرت: پرهيزنامه اي از گناه/ حسين اسحاقي.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1389.

مشخصات ظاهري : 143 ص.

شابك : 14000ريال: 978-964-540-224-0

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : كتابنامه: ص. [141]- 143؛ همچنين به صورت زيرنويس.

عنوان ديگر : پرهيزنامه اي از گناه.

موضوع : گناه (اسلام)

رده بندي كنگره : BP225/6/الف46ز3 1389

رده بندي ديويي : 297/464

شماره كتابشناسي ملي : 2028205

ص:1

ديباچه

ابليس از لحظه اى كه از طاعت حق تعالى سرپيچيد: فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه (كهف: 50) و مصيبت عظيم مهجورى گريبانش را گرفت، درصدد فريب و گمراهى و آلوده كردن ذريه آدم به گناه برآمد و قسم ياد كرد كه هيچ كس به جز مخلصين از وسوسه هاى فريبنده او رهايى نمى يابند.

در فرهنگ اسلامى، گناه و وسوسه هاى شيطانى منشأ گمراهى و فريب انسان معرفى شده كه آدمى را به مسير خلاف انسانيت و كمال مى كشاند. از اين رو، آشنايى با عوامل گناه و آثارى كه بر روح و روان انسان بر جاى مى گذارد و راه هاى مقابله با گناه از امور ضرورى زندگى هر انسان مؤمن به پروردگار و علاقه مند به صفاى باطن است.

اثرى كه پيش رو داريد، با عنوان «زخم فطرت» پرهيزنامه اى از گناه است كه توسط جناب آقاى سيدحسين اسحاقى به قلم تحرير درآمده است. نويسنده محترم كوشيده است با تكيه بر آيات و روايات و با قلمى شيوا و روان عوامل گناه و آثار آن و راه هاى پيشگيرى و مبارزه با گناهان را بيان نمايد.

اميدواريم كه براى زائران به ويژه جوانان علاقه مند به ارزش هاى انسانى و اسلامى مفيد واقع گردد و دست مايه اى براى رشد و تعالى باشد.

انه ولى التوفيق

گروه اخلاق و اسرار

مركز تحقيقات حج

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص: 10

پيش گفتار

خدايا! اگر نمى روم آن جا كه بايد، مرا ببر! اگر مى روم آن جا كه نبايد، بازم دار! اگر نمى گويم آنچه بايد، گفتنم آموز، اگر مى گويم آنچه نبايد، خاموشم ساز! الهى بينايى ام ده تا در چاه نيفتم. دانايى ام ده تا در راه نمانم. خدايا! نام تو سبزينه وجود من است؛ بى نام تو هيچم و بى ياد تو دل مرده و تاريك، پس اى همه چيزم، لحظه اى مرا به خودم وامگذار.

خدايا! هرگاه دستم به سويت دراز مى شود، پربهره برمى گردد و آن گاه كه چشمم به درگاهت خيره مى شود، روشنى مى گيرد. گفت وگوى صميمانه با تو، جانم را طراوت مى بخشد و كرامت اشك را در خزانه حال ذخيره مى كند. با ياد و نام تو، به خودشناسى مى رسم و بارش رحمتت را با همه وجودم حس مى كنم. خدايا اين پيوند و قرابت را هيچ گاه از من مگير.

آنچه مرا از تو دور مى سازد و به سياهى جهالت و تاريكى فرو مى برد، گناه و پيروى از خواهش هاى نفس است، اما تو در كريمه

ص: 11

قرآنى ات به همه فرموده اى: وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَن

؛ «به كارهاى زشت، خواه آشكار و خواه پنهان، نزديك نشويد.» (انعام: 151)

بى گمان، چنان كه ترمز در اتومبيل براى سقوط نكردن در پرتگاه ها و جلوگيرى از حوادث بايد باشد، اهرم هايى چون ايمان به خدا، اعتقاد به حضور او در همه جا، خودشناسى، ايمان به معاد، باور به مرگ و خداترسى و ترس از پى آمدهاى گناه، براى ضبط و مهار انسان و بازداشتن او از گناه لازم است.

بدون ايمان و تكيه گاه معنوى، سازمان هاى پليسى و عوامل بازدارنده بيرونى نيز هرگز نمى توانند از رخ دادن گناهان به شايستگى جلوگيرى كنند، اما ايمان و اعتقاد درونى، در بازدارندگى آدمى بسيار تأثير مى گذارد. اگر آدمى اين آيه قرآنى را باور كند، بى گمان از غفلت و بى خبرى و غلتيدن به پرتگاه گناه رهايى مى يابد: أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى؛ «آيا انسان نمى داند كه خداوند همه اعمالش را مى بيند.» (علق: 14)

انديشه درست همراه با ايمان ناب، همچون آينه اى بى غبار و صيقلى، زيبايى ها و زشتى ها را نشان مى دهد. حضرت على (ع) مى فرمايد: «

ما زَلَّ مَنْ احْسَنَ الْفِكْرَ

» (1)؛ «كسى كه نيكو بينديشد، دست خوش لغزش نمى شود».

همچنين، اگر آدمى شخصيت و كرامت خويش را به درستى


1- ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، ج 7، ص 538.

ص: 12

بشناسد، به آسانى به آلودگى تن نمى دهد. مگر نه اينكه خداوند انسان ها را گرامى داشته و فرموده است: وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم

(اسراء: 70)؛ پس چرا آدمى از گناه كناره نمى گيرد؟ چرا آدمى كرامتش را زير پا مى نهد و گناه خويش را كوچك مى شمارد؟

مگر رسول الله (ص) نفرموده اند:

مؤمن گناهش را آنچنان مى نگرد كه گويى او در زير سنگ بزرگى قرار گرفته و ترس آن دارد كه آن سنگ بر سر او فرود آيد، ولى كافر گناه خود را چون پشه اى مى نگرد كه از كنار بينى اش عبور كند.(1)

مگر آدمى نمى داند كه زندگى اش، خواه نيك و خواه بد، پى آمدهايى در دنيا و آخرت دارد و اعمال او چون بذرى است كه در جهان كاشته مى شود؛ اگر بذر گلى باشد، گلستان و اگر دانه خارى باشد، خارستان پديد مى آورد، مولوى مى گويد:

اين جهان، كوه است و فعل ما نداسوى ما آيد نداها را صدا

هر رفتار و كنشى به حقيقت با واكنشى همراه است. خداوند قهّار مى فرمايد: مِمَّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا

؛ «آنها به خاطر گناهانشان غرق شدند.» (نوح: 25)


1- بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 77، ص 77.

ص: 13

امام باقر (ع) مى فرمايد:

«و ما مِنْ نَكْبَةٍ تُصيبُ الْعَبْدَ الّا بِذَنْبٍ»(1)؛ «

هيچ رنج و سختى به بنده نرسد، مگر به خاطر گناه».

همچنين گناهان گوناگون آثار مختلفى مانند قساوت قلب، اجابت نشدن دعا، محروم شدن از شيرينى بندگى و عبادت، نزول بلاهاى ناگهانى، فقر و بيمارى، سلب شدن نعمت و قطع شدن روزى و ... دارند.

امام باقر (ع) در اين باره مى فرمايد: «

انَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ فَيُدْرَءُ عَنْهُ الرِّزْقُ» (2)

؛ «انسان گناه مى كند و در نتيجه روزى از او دور مى شود».


1- اصول كافى، محمدبن يعقوب كلينى، ج 2، ص 269.ر
2- ميزان الحكمه، ج 3، ص 271.

ص: 14

فصل نخست: عوامل و آثار گناه

اشاره

ص:15

ص: 16

مفهوم شناسى گناه

گناه با نام هايى مانند «اثم»، «جُرم» و «معصيت» شناخته مى شود. همچنين گناه در اصطلاح به معناى ارتكاب كارى حرام و ناپسند يا ترك عملى واجب است؛ هر عملى كه فرد با آن از حدود الهى مى گذرد. قرآن مجيد با واژه هاى ذنب، معصيت، اثم، سيئه، جرم، خطيئه، فسق، فساد، فجور، منكر، فاحشه، شر، لمم و وزر از گناه ياد كرده است.

گناه از ديد حقوقى، در معناى خروج از قانون هاى وضع شده به انگيزه حفظ مصلحت و از ديد طبيعى و اجتماعى، نداشتن نظم عمومى و ضامن نشدن بقاى آن و رفتارهاى ناسازگار با پديده هاى مادى و اجتماعى به كار مى رود. از ديدگاه دينى نيز كارهاى ناسازگار با قانون هاى طبيعى و اجتماعى يا فضيلت هاى اخلاقى، شرافت انسانى، عفت عمومى و سعادت اجتماعى گناه به شمار مى آيد و برخى از نمونه هاى آن كيفر دارد. بنابراين، دين با ديد گسترده ترى به گناه مى نگرد و افزون بر توجه به سلامت جسمى و اجتماعى، سلامت روح و آرامش فكر و جان را مهم مى شمرد.

ص: 17

الف) عوامل گناه

اشاره

بى گمان، هر معلولى، علتى دارد؛ يعنى بدون فراهم شدن زمينه تحققش پديد نمى آيد. اين سخن، درباره ارتكاب گناه نيز درست است و از اين رو، با شناخت علل ارتكاب گناه، در پى خشكاندن ريشه هاى آن بايد برآمد. عوامل گناه را چنين مى توان برشمرد:

1. دين گريزى

كسى كه به خدا و فرمان هاى او ايمان دارد، هيچ گاه گناه نمى كند و خود را به زشتى ها نمى آلايد. امروز همه مفاسد گريبان گير جوامع و خانواده ها، بر اثر ضعف مبانى دينى و پاى بند نبودن به اصول مذهبى پديد مى آيند؛ زيرا هر اندازه مبانى و باورهاى مذهبى افراد ضعيف شود، از كمالات و فضايل انسانى دورتر مى شوند.

دين گريزان، چنان لجام گسيخته و بى بند و بار و نافرمانند كه از هيچ برنامه و قانونى جز شهوت و هوا و هوس پيروى نمى كنند. خداوند در قرآن مجيد، افرادى را كه ايمان و عمل صالح ندارند و يكديگر را به حق و درستى سفارش نمى كنند، در خسران و زيان مى داند:

وَ الْعَصْرِ (1)

إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ (2)

إِلَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر (عصر: 1- 3)

سوگند به عصر كه انسان در زيان كارى است؛ مگر كسانى كه

ص: 18

ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و يكديگر را به حق و صبر سفارش كردند.

بى گمان، هيچ نيرويى مانند ايمان و عمل صالح نمى تواند، آدمى را از لغزش باز دارد و او را در برابر گناه و سيه روزى نگاه بانى كند. امام صادق (ع) در اين باره مى فرمايد: «

المؤمِنُ لايَغْلِبُهُ فَرْجُهُ وَ لا يَفْضَحُهُ بَطْنُهُ

» (1)؛ «مؤمن، مغلوب شهوت جنسى نمى شود و شكمش او را رسوا نمى سازد».

امام باقر (ع) نيز درباره نشانه هاى مؤمن چنين مى فرمايد:

انّما الْمُؤمِنُ الّذي اذا رَضِيَ لَمْ يُدْخِلْهُ رِضاهُ في اثْمٍ وَ لا باطِلٍ.(2)

مؤمن، كسى است كه چون شادمان شود، اين شادمانى، وى را به گناه و كار باطل وارد نكند.

2. نادانى

نادانى، اصل و سرچشمه هر شرّ و تاريكى وحشت زايى است كه آدمى كوركورانه در آن مى رود. خداوند منّان با پرده بردارى از وضع اسف بار برخى از آدميان در خروج از جاده تعادل و سلامت و غلطيدن در پرتگاه شهوت مى فرمايد:

أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون

(نمل: 55)


1- بحارالانوار، ج 67، ص 310.
2- اصول كافى، ج 3، ص 330.

ص: 19

آيا شما از روى شهوت، به جاى زنان، نزد مردان مى آييد، بلكه شما مردمى نا آگاهيد.

استاد جوادى آملى درباره اهميت تقويت معرفت دينى مى گويد:

اگر مشكل معرفتى كسى حل شود، ديگر گناه نمى كند. غالب موارد گناه از اينجا نشئت مى گيرد كه گناه كار نمى داند سر سفره چه كسى نشسته است.(1)

يوسف (ع) نيز سرچشمه گناه برادران خود را نادانى مى داند و مى گويد: «آيا دانستيد، آنگاه كه شما ناآگاه بوديد و با يوسف و برادرش چه كرديد».(2)

جهل و نادانى در آموزه هاى روايى نيز، از زمينه هاى گناه شمرده شده است. امام على (ع) در عهدنامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: «

لايَجْتَرِئُ عَلَى اللهِ إِلَّا جَاهِلٌ شَقِيٌ

» (3)؛ «گستاخى و جرأت بر (نافرمانى) خداوند را جز جاهل و شقى، روا نمى دارد».

آن حضرت همچنين فرموده است:

الْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ، الْجَهْلُ أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ، الْجَهْلُ يُفْسِدُ الْمَعَادَ.(4)


1- درس خارج 30/ 8/ 1375.
2- يوسف: 89.
3- نهج البلاغه، نامه 53.
4- گناه شناسى، محسن قرائتى، ص 70.

ص: 20

جهل مركز زشتى است، جهل ريشه و پايه زشتى است، جهل موجب تباهى معاد انسان است.

آن حضرت در سخنى ديگر مى فرمايند: «شكايت به خدا مى برم از گروهى كه در جهل و نادانى زندگى مى كنند». (1)

3. فقر و بى نيازى

فقر و بى نيازى، دو خاستگاه انحراف و گناه شمرده مى شوند؛ زيرا فقير براى از ميان بردن ناتوانى هاى برآمده از فقر، به كارهاى نامشروع دست مى زند و انسان بى نياز و توان گر نيز بر پايه غرور برخاسته از مال و ثروتش، به خوش گذرانى و زير پاگذاشتن فضيلت هاى اخلاقى رومى آورد، پس هر دو به دام شيطان گرفتار مى آيند؛ چنان كه قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:

كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى (6) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى

(علق: 6 و 7)

هرگز، همانا انسان همين كه خود را بى نياز ببيند، سركشى در پيش مى گيرد.

رويدادهاى تاريخى نيز بر پيوند گناه و دارايى گواهى مى دهند. براى نمونه، ثعلبه، با خدا پيمان بسته بود كه اگر ثروتمند شود، به نيازمندان صدقه دهد، اما هنگامى كه خداوند مال فراوانى بدو بخشيد،


1- نهج البلاغه، خطبه 17.

ص: 21

وى بخل ورزيد و زكات نداد. از اين رو، آياتى درباره اش نازل شد و نفاق را به وى نسبت داد. (1) اين كار، پى آمد وسوسه شيطان و چيرگى غرور و آز به مال دنيا بر او بود كه به بخل ورزى در نعمت خدا وادارش كرد.

قرآن مجيد، سرمايه هايى را كه موجب غرور و مستى مى شود، زمينه ساز گناهان مى شمارد و مى فرمايد:

وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَليلا (قصص: 58)

و چه بسيار از [مردم] شهرها و آبادى هايى را به هلاكت رسانديم كه زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، اين خانه هاى آنان است كه [ويران شده] و بعد از آنان جز اندكى، كسى در آن سكونت نكرد.

أَلْهاكُمُ التَّكاثُر (تكاثر: 1)

تفاخر و فزون طلبى شما را سرگرم و غافل ساخت.

رسول اكرم (ص) در اين باره مى فرمايد:

التَكَاثُرُ [فِي] الأَمْوَالِ جَمْعُهَا مِنْ غَيْرِ حَقِّهَا وَ مَنْعُهَا مِنْ حَقِّهَا وَ سَدُّهَا فِي الأَوْعِيَةِ.(2)


1- ر. ك: توبه: 75 و 76.
2- تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 662.

ص: 22

تكاثر در اموال، انباشت ثروت ها، از راه هاى نامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن آن در خزانه ها و صندوق ها است.

از سوى ديگر فقر نيز گاهى آدمى را به بيراهه و گناه مى كشاند، اميرالمؤمنين على (ع) به فرزندش محمد حنفيه مى فرمايد:

فرزندم! از فقر بر تو مى ترسم، از آن به خدا پناه ببر، چرا كه فقر، دين انسان را ناقص، و عقل و فكر او را مضطرب و مردم را نسبت به او، و او را نسبت به مردم بدبين مى سازد. (1)

حضرت رسول اكرم (ص) در اين باره چنين دعا مى كند:

اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنا فِي الْخُبْزِ وَ لا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُ فَلَوْلا الْخُبْزُ ما صَلَّيْنا وَ لا صُمْنا وَ لا أَدَّيْنا فَرَائِضَ رَبِّنا. (2)

بار خدايا! به نان ما بركت ده و بين ما و نان جدايى ميفكن، اگر نان نباشد، نماز نمى خوانيم و روزه نمى گيريم و واجبات خود را ادا نمى كنيم.

البته روايات بر برخوردارى از ثروت به اندازه كفاف تأكيد مى كنند. مى گويند پيامبر اكرم (ص) درباره چوبانى كه از دادن شير به مسلمانان بخل ورزيد، چنين دعا فرمود: «خدا مال زياد به تو بدهد!»

اما درباره چوپان ديگرى كه شير خودش را هديه كرده بود. چنين


1- نهج البلاغه، حكمت 319.
2- فروع كافى، ج 5، ص 73.

ص: 23

فرمود: «خدايا به قدر كفاف به او روزى بده».

مردى از روى تعجب از ايشان پرسيد: چرا براى چوپانى كه كه بخل ورزيد، بهتر دعا كردى؟ رسول اكرم (ص) فرمود:

إِنَّ مَا قَلَّ وَ كَفَى خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَ أَلْهَى.(1)

آنچه كم باشد و كفايت كند، بهتر است از زيادى كه دل را سرگرم و غافل نمايد.

4. هم نشينى با بدان

دوستان بد، آدمى را به آلودگى و ارتكاب گناه وامى دارند. دوستان نيز مانند پادشاهان يا هدايت گرند يا مايه گمراهى. براى نمونه، هم نشينان بد، حتى فرزند نوح را به گمراهى كشاندند و او را به عذاب الهى گرفتار ساختند. رسول خدا (ص) مى فرمايد: «آدمى، همان دين دوست و هم نشين خود را دارد».(2)

امام على (ع) نيز در نامه اى به حارث همدانى در اين باره چنين مى نويسد:

وَاحْذَرْ صَحابَةَ مَنْ يَضِلُّ رَأْيُهُ و يُنْكَرُ عَمَلُهُ فَانَّ الصّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصاحِبِه.

از دوستى با كسانى كه افكارشان نادرست و رفتارشان ناپسند


1- اصول كافى، ج 2، ص 14.
2- وسائل الشيعه، ج 11، ص 506.

ص: 24

است، برحذر باش؛ زيرا آدمى به راه و روش و افكار دوستش خو مى گيرد.

اسلام و پيشوايان دينى همواره آدمى را از هم نشينى با بدان پرهيز داده اند؛ زيرا خواه ناخواه آدمى از آنان تأثير مى پذيرد و آن گاه پشيمانى نيز سودى برايش ندارد. خداوند كريم درباره اهميت گزينش دوست، از زبان كسى كه از همين روى به بى راهه رفته چنين فرموده است: يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلا؛ «اى واى بر من! كاش فلان شخص را به دوستى بر نمى گزيدم.» (فرقان: 28) هم نشينى با بدان، روشنايى روح را از بين مى برد و توان تشخيص انسان را درباره خوبى و بدى فرو مى كاهد و زشتى رفتار ناپسند را ناچيز مى نمايد. از اين رو، امام محمد تقى (ع) مى فرمايد:

ايّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الشَّرِيرِ فَانَّهُ كالسيَّفْ الْمَسْلُولِ يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ و يَقْبُحُ أَثَرُهُ.(1)

زنهار از هم نشينى با بدكار؛ زيرا او همچون شمشير آخته است كه ظاهرش زيبا و نشانى كه مى گذارد زشت است.

امام على (ع) نيز بر اهميت اين مسئله تأكيد مى كند:

مُجالَسَةُ اهْلِ الْهَوى مَنْسَأَةٌ لِلإيمانِ وَ مَحْضَرَةٌ للِشَّيطانِ.(2)

هم نشينى با اهل هوا و هوس، دوركننده ايمان از انسان و


1- بحارالانوار، ج 74، ص 198.
2- ميزان الحكمه، ج 2، ص 63.

ص: 25

نزديك كننده شيطان به وى است.

دين به پيروان خود مى آموزد كه در روابط اجتماعى شان، با دوستان برانگيزنده به كارهاى خير و بازدارنده از كارهاى زشت بپيوندند. پيامبر گرامى اسلام (ص) از اين افراد چنين ياد مى كند:

جالِسِ الأَبْرارَ فَإنّكَ إنْ فَعَلْتَ خَيْراً حَمَدوكَ وَ إنْ أَخْطَأْتَ لَمْ يُعَنِّفوك.(1)

با ابرار هم نشين باشيد؛ زيرا اگر كار خبرى انجام داديد، شما را تشويق مى كنند و اگر اشتباهى از شما سرزد، بر تو سخت نگيرند.

حضور در مجلس گناه جايز نيست. خداوند در قرآن مى فرمايد: «هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و استهزاء قرار مى گيرد، با آنان ننشينيد تا به سخنى غير آن بپردازند».(2)

5. غرور

تكبر در برابر پروردگار متعال، زمينه ساز گناه است. انسانِ مغرور گمان مى كند كه توان عرضه اندام در مقابل خداوند را دارد و لذا در برابر فرمان الهى سر اطاعت فرود نمى آورد و غرور او را به معصيت مى كشاند و چون به او گفته شود: «از خدا پروا داشته باش، غرورش


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 61.
2- نساء: 140.

ص: 26

او را وادار به گناه مى كند».(1)

و خداوند مى فرمايد: «همانا درخت زقّوم طعام گناه پيشگان است ... و [مى گويند] بچش كه بى شك تو همان عزّتمند بزرگوارى».(2)

در اين آيات دوزخيان، مبتلا به عذاب شديد و گدازنده، ابتدا با وصف الْأَثيم (به معناى غوطه ور در گناه) و سپس با وصف الْعَزيزُ الْكَريم

ى

اد شده اند. ارتباط اين اوصاف، بيانگر اين است كه روحيه اقتدار و اشرافى گرى، زمينه ساز غوطه ورى انسان در گناه است.(3)

6. پيروى از نفس اماره

تكاپوى نفس اماره در درون انسان، از عوامل پيدايى گناه است. خداوند براى آزمودن آدمى او را به گونه اى آفريد كه به بدى ها گرايش داشته باشد.

هنگامى كه بى گناهى يوسف (ع) آشكار شد. او براى سپاس گزارى از خداوند، چنين گفت:

و من خود را تبرئه نمى كنم، زيرا نفس سركش بسيار به بدى وامى دارد، مگر اينكه پروردگارم رحمت آورد. به يقين پروردگار من


1- بقره: 206.
2- دخان: 49 و 43.
3- تفسير راهنما، محسن قرائتى، ج 17، ص 214.

ص: 27

بسيار آمرزنده و مهربان است.(1)

نفس اماره، برادركشى قابيل را در نظر او زيبا نمود: «سرانجام [در كشاكش نفس و فطرت] نفسش او را براى كشتن برادر ترغيب كرد و او را كشت و از زيان كاران گرديد».(2)

يكى از اركان رستگارى از ديد قرآن، ضبط و مهار نفس امّاره است: «هر كس از مقام پروردگارش ترسيده و نفس خود را از هوس باز داشته، بهشت تنها جايگاه اوست».(3)

7. دنيادوستى

علاقه بيش از اندازه به دنيا از ديگر زمينه هاى گناه به شمار مى رود. خداوند در وصف گناه كاران مى فرمايد: «بى ترديد، اينان دنياى زودگذر را دوست دارند».(4)

خداوند علّت كفر به قيامت را دلبستگى به دنيا مى داند و مى فرمايد:

يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ ... كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَة (قيامت: 6 و 20)

[با حالت انكار] مى پرسد: روز قيامت كى خواهد بود؟ ... چنين نيست [كه


1- يوسف: 53.
2- مائده: 30.
3- نازعات: 41 و 40.
4- انسان: 27.

ص: 28

مى پنداريد] بلكه شما اين دنياى زودگذر را دوست مى داريد.

خداوند عالم حتى كسانى را كه يتيمان را گرامى نمى دارند و يكديگر را بر طعام دادن به بينوا ترغيب نمى كنند و ميراث يتيمان را يك جا مى خورند، چنين توصيف مى كند: «و مال را بسيار دوست مى داريد».(1)

بنابراين، دنيادوستى زمينه ارتكاب گناه و دنياگريزى راهى به سوى سعادت است. خداوند منّان از انسان مى خواهد:

براى اينكه تخم آرزو در دل آدمى كاشته نشود، بايد چشم به متاع دنيا نداشته باشد و به سوى آن رونق زندگى دنيا كه اصنافى از آنان را بدان بهره مند ساخته ايم تا ايشان را بدان بيازماييم، چشم مدوز، و [بدان كه] رزق پروردگارت بهتر و پايدارتر است.(2)

8. انكار جهنم

انكار جهنم نيز از ديد قرآن كريم سبب روآوردن به گناه است. اگر آدمى به مجازت اعمال معتقد باشد، به آسانى به گناه روى نمى آورد. خداوند در سوره قيامت مى فرمايد:

آيا اين انسان مى پندارد كه هرگز استخوان هاى او را جمع


1- فجر: 20.
2- طه: 131.

ص: 29

نخواهيم كرد، چرا [جمع خواهيم كرد] در حالى كه به درست كردن سر انگشتانش هم تواناييم. بلكه اين انسان مى خواهد در آينده خود نيز گناه كند، مى پرسد، روز قيامت كى خواهد بود.(1)

قرآن مجيد انديشه هواپرستان را چنين برمى شمارد: «و گفتند: زندگى، جز همين زندگى دنياى ما نيست».(2)

همچنين خداوند بعد از اينكه از آدمى سؤال مى كند كه «چه چيز تو را در مورد پروردگار كريمت فريب داده است» (3)در چند آيه بعد خود پاسخ واقعى را بيان مى كند: كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّين؛ «هرگز، بلكه شما روز جزا را تكذيب مى كنيد.» (انفطار: 9)

9. هم رنگى با جماعت

معيار و ميزان انتخاب راه، فرمان و آموزه هاى الهى بايد باشد نه محيط و خواست بيشتر افراد جامعه. اگر خواست عمومى و هم رنگى با جماعت و هم رأيى بى دليل با اكثريت، ملاك تصميم گيرى و عمل باشد، بسيارى از كارها به لغزش و كژروى مى انجامد. افسوس كه


1- قيامت: 3- 6.
2- جاثيه: 24.
3- انفطار: 6.

ص: 30

برخى از افراد بدون تأمل و تفكر و تنها از روى تقليد به كارى مى پردازند، اما خداوند، انسان را براى گزيدن راه درست به قدرت عقل توانمند ساخته و آن را به نور وحى نيز آراسته و هيچ گاه پيروى كوركورانه او را از اكثريت نپذيرفته است. لقمان در وصيت معروف خود به پسرش چنين مى گويد:

لاتُعَلِّقْ قَلْبَكَ بِرِضَى النّاس فَإِنَّ ذَلِكَ لايَحْصُلُ.(1)

قلب خود را به خشنودى مردم وابسته مكن؛ زيرا [هر كارى كنى]، رضايت همه مردم به دست نمى آيد.

سپس براى اثبات اين سخن همراه پسرش از خانه بيرون آمد و الاغ خود را نيز از طويله بيرون آورد و بر آن نشست و پسرش پياده به دنبالش راه افتاد تا به گروهى رسيدند. آنان گفتند: اين پيرمرد سنگ دل و بى رحم است. پس پسر سوار شد و پدر پياده به راه افتاد تا به گروه ديگرى رسيدند. آنان گفتند: اينان پدر و پسر بدى اند؛ بدى پدر از اين روست كه فرزندش را تربيت نكرده است و بدى پسر از اين روست كه به پدرش احترام نمى گزارد.

پس با هم سوار الاغ شدند و به راه افتادند تا به گروه سوم رسيدند. اينان گفتند: اين دو، انسان هاى بى رحمى اند؛ با هم سوار بر اين حيوان زبان بسته شده اند. پس لقمان و پسرش هر دو پياده شدند و


1- سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 511.

ص: 31

الاغ را جلو انداختند و به دنبال آن راه افتادند و اين بار به گروهى ديگر برخوردند. آنان گفتند: كار اين دو نفر، عجيب است، مركب به اين خوبى را رها كرده اند و پياده به دنبالش حركت مى كنند!

آن گاه لقمان به پسرش گفت: پسر جان! ديدى كه به دست آوردن رضايت مردم، محال است:

فَلا تَلْتَفِتْ إلَيْهِمْ وَ اشْتَغِلْ بِرِضَى اللهِ جَلَّ جَلالُهُ. (1)

پس به رضايت آنها دل مبند و به خشنودى خداى بزرگ اشتغال داشته باش.

امام كاظم (ع) نيز به شاگرد عالم و برجسته اش، هشام بن حكم فرمود:

يا هِشَام! لَوْ كَانَ فِي يَدِكَ جَوْزَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ لُؤلُؤَةٌ مَا كَانَ يَنْفَعُكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَ لَوكَانَ فِي يدِكَ لُؤلُؤَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوزَةٌ مَا ضَرَّكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤلُؤَةٌ. (2)

اى هشام! اگر در دست تو گردويى باشد، ولى مردم بگويند مرواريد است، به حال تو سودى ندارد؛ زيرا مى دانى گردوست و اگر در دست تو مروايدى باشد، و مردم بگويند گردوست، زيانى به تو نمى رسد؛ زيرا مى دانى آن مرواريد است.

امام باقر (ع) نيز در توصيه زيبايى به جابر جعفى، يكى از شاگردان


1- سفينة البحار، ج 2، ص 511.
2- همان، ص 528.

ص: 32

برجسته اش مى فرمايد:

اى جابر! بدان كه تو دوست ما نخواهى بود تا زمانى كه اگر تمام اهل شهر جمع شوند و بگويند تو آدم بدى هستى، غمگين نشوى؛ اگر همه بگويند تو آدم خوبى هستى، خوش حال نشوى، بلكه حال خود را بر كتاب خدا (قرآن) عرضه دار. اگر خود را چنين يافتى كه در خط قرآن گام برمى دارى و در آنچه قرآن بى ميل است، بى ميل هستى و در آنچه قرآن مشتاق آن است، تو نيز مشتاق آنى و از آنچه قرآن هشدار داده است، گريزانى، استوار باش و مژده باد به تو كه در اين صورت، آنچه مردم درباره تو مى گويند، به تو آسيبى نخواهند رساند.(1)

همچنين، امام باقر (ع) در جاى ديگر مى فرمايد:

كسى كه خشنودى مردم را به چيزى كه موجب خشم خدا مى شود، طلب كند، همان ستايش، سرزنشگر او خواهد شد و كسى كه اطاعت خدا را به چيزى كه باعث خشم مردم مى شود، طلب كند خداوند او را از دشمنى هر دشمن و از حسادت هر حسود و از ظلم هر ستمگر كفايت مى كند و قطعاً خداوند يار و ياور او خواهد بود. (2)


1- سفينة البحار، ج 2، ص 691.
2- فروع كافى، ج 5، ص 62.

ص: 33

10. كوچك شمردن گناه

اگر آدمى، گناه كوچك را ناچيز بشمرد، به راه پر آسيبى گام مى گذارد؛ زيرا آرام آرام به سرزمين زيان بار گناهان كبيره كشيده مى شود. امام سجاد (ع) در دعاى هشتم صحيفه سجاديه از خداوند چنين مى خواهد:

اللَّهُمَّ اعُوذُ بِكَ مِن ... الإِصرارِ عَلَى الإِثمِ وَ اسْتِصْغار المَعْصِيَةِ.

پروردگارا! به تو پناه مى برم از ... و از اصرار بر گناهان و كوچك شمردن گناه.

چنانچه آدمى با گناه خو بگيرد، گناهانش چنان انباشته مى شوند كه از ميان بردن آنها دشوار است؛ مانند نخ هاى باريكى كه آنها را به آسانى مى توان از هم گست، اما هنگامى كه شمارى از اين نخ ها به هم بافته و به ريسمانى بدل شد، ديگر نمى توان آنها را از هم گسست. مؤمن بر گناه پاى نمى فشارد:

(وَ لَمْ يصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يعْلَمُون) (آل عمران: 135)

برآنچه كرده اند، پاى نمى فشارند در حالى كه [زشتى آن را] مى دانند

امام باقر (ع) درباره اين آيه مى فرمايد: «اصرار؛ يعنى اينكه كسى گناه

ص: 34

كند و از خدا آمرزش نخواهد و در فكر توبه نباشد».(1)

مولاى پرهيزگاران نيز در اين باره چنين هشدار مى دهد: «

إِيّاكَ وَ الإِصْرارَ فَإِنَّه مِنْ أَكْبَرِ الْكَبَائِرِ وَ أَعْظَمِ الْجَرائِمِ

»(2) ؛ «از اصرار بر گناه بپرهيز؛ زيرا از بزرگ ترين گناهان است».

امام صادق (ع) در تمثيلى زيبا به نقل از پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد: روزى رسول خدا (ص) و يارانش [در سفرى]، در سرزمينى بى آب و علف فرود آمدند. حضرت به يارانش فرمود: «هيزم بياوريد تا آتش روشن كنيم و غذا بپزيم». ياران عرض كردند: «اينجا سرزمين خشكى است و هيچ هيزمى در آن يافت نمى شود». رسول اكرم (ص) فرمود: «برويد و هر كدام آنچه مى توانيد، هيزم جمع كنيد». آنها رفتند و هر يك مقدارى هيزم يا چوب خشكيده با خود آوردند و همه را در برابر پيامبر (ص) روى هم ريختند. پيامبر خدا فرمود:

«هكذا تَجْتَمِعُ الذُّنُوبُ»

؛ «اين گونه، گناهان روى هم انباشته مى شوند».

سپس فرمود: «

يَّاكُمْ وَ الْمُحَقّراتِ مِنَ الذُّنُوبِ

» (3)؛ «از گناهان كوچك بپرهيزيد».


1- اصول كافى، ج 2، ص 28.
2- مستدرك الوسائل، ج 11، ص 368.
3- اصول كافى، ج 2، ص 288.

ص: 35

11. انتشار گناهان

يكى از عواملى كه زمينه گناه را در آدمى فراهم مى آورد، بى شرمى و پاره كردن حياى اجتماعى است. كسى كه مى بيند ديگران بى باكانه خود را به گناه مى آلايند و از كسى شرم و حيا نمى كنند، جرئت مى يابد كه مانند آنان به فسق و فجور بپردازد. اين ويژگى اجتماعى بر اثر انتشار گناهان و نبود امر به معروف و نهى از منكر، كم كم پديد مى آيد.

برخى از افراد براى توجيه كردن گناهان خود، دوست دارند كه گناه ديگران را آشكار سازند. حضرت على (ع) در اين باره نيز مى فرمايد:

ذَوُو الْعُيُوبِ يُحِبُّونَ إِشاعَةَ مَعَايِبِ النَّاسِ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِي مَعَايِبِهِمْ.(1)

گناه كاران دوست دارند گناه ديگران را منتشر كنند تا راه بهانه براى گناه خودشان بازتر گردد.

خداوند از گستردن و اشاعه فساد به شدت پرهيز داده است:

إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة (نور: 19)

كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم باايمان رواج يابد، عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است.


1- غررالحكم و دررالكلم، ص 288.

ص: 36

بدترين گناه اين است كه آدمى به بازگويى اش نزد ديگران و انتشار آن بپردازد. بى گمان، انسان عفيف و پاك دامن، اگر گناهى هم مرتكب شود، در پرده پوشى آن مى كوشد.

رسول اكرم (ص) مى فرمايد:

الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِها مَغْفُورٌ لَه.(1)

پاداش پنهان كننده كار نيك [به خاطر دورى از ريا] برابر هفتاد حسنه است و آن كس كه گناه را نشر دهد مطرود است و آن كس كه گناه را پنهان مى دارد، مشمول آمرزش الهى است.

هر كه آشكارا گناه كند يا گناه پنهانش را آشكار سازد، موجب تباهى جامعه و فراگيرى گناه در آن مى شود. حضرت على (ع) در اين باره مى فرمايد: «

إِيَّاكَ وَ الْمُجَاهَرَةَ بِالْفُجُورِ فَإِنَّهَا مِنْ أَشَدِّ الْمَآثِمِ

»(2) ؛ «از تظاهر به تباهى بپرهيز؛ چون از بزرگ ترين گناهان است».

اگر آدمى از كار خود شرمگين باشد، هيچ گاه آن را براى ديگران بازگو نمى كند، اما كسى كه از كار خود شاد باشد، آن را با طُمطراق براى ديگران نقل مى كنند.

12. تغذيه ناپاك


1- اصول كافى، ج 2، ص 160.
2- مستدرك الوسائل، ج 11، ص 368.

ص: 37

اسلام به موضوع غذا اهميت بسيار داده و پيروان خود را از خوردن غذاى ناپاك و حرام بازمى دارد. زيرا؛ آنچه مسلّم است اينكه، غذاى حرام در روح و جان انسان اثر وضعى مى گذارد و او را به گناه سوق مى دهد. خداوند در برخى آيات، مؤمنان را از خوردن غذاى ناپاك و حرام باز مى دارد: وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ؛ «و اموال يكديگر را به باطل [و ناحق] در ميان خود نخوريد.» (بقره: 188)

همچنين در كريمه ديگرى مى فرمايد:

إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيرا (نساء: 10)

كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و به زودى در آتش سوزان مى سوزند.

روايات اسلامى نيز انسان را از حرام خوارى منع كرده اند. امام سجاد (ع) مى فرمايد: «

وَ حَقُّ بَطْنِكَ أَنْ لاتَجْعَلَهُ وِعَاءً لِلْحَرَام

» (1)؛ «حق شكم تو آن است كه آن را ظرف حرام، قرار ندهى».

همچنين رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد: «

طَهِّرْ مَأْكَلَكَ وَ لا تُدْخِلْ بَطْنَكَ الْحَرَامَ»

(2)

؛ «غذاى خود را پاك كن و غذاى حرام را وارد شكم مكن».


1- مكارم الاخلاق، ص 419.
2- سفينة البحار، ج 1، ص 448.

ص: 38

ايشان در سفارشى ديگر مى فرمايد:

مَنْ أحَبَّ أنْ يُسْتَجابَ دُعائَهُ فَلْيُطَبِّبْ مَطْعَمَهُ وَ مَكْسَبَهُ.(1)

هر كسى كه دوست دارد، دعايش به استجابت برسد، بايد غذاى خود و كسب و درآمدش را پاك سازد.

ب) پى آمدهاى گناه

يك- آثار ارتكاب گناه

اشاره

بى گمان، دست زدن به گناهان، پى آمدهايى دارد كه شايسته است انسان براى جلوگيرى از آنها، روح پاكش را به گناه آلوده نسازد. برخى از اين آثار عبارتند از:

1. محروم شدن از نماز شب

گناه رشته پيوند خالق و مخلوق را مى گسلد. چنان كه فاصله اى ميان حركت كارد و بريده شدن گوشت نيست؛ ميان گناه و اثر آن نيز فاصله اى نيست و اثرش به زودى نمايان مى شود. امام صادق (ع) درباره تأثير گناه در محروم شدن از نماز شب مى فرمايد:

إِنَّ الرَّجُلَ يُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُحْرَمُ صَلاةَ اللَّيْلِ وَ إِنَّ الْعَمَلَ السَّيِّئَ أَسْرَعُ فِي صاحِبِهِ مِنَ السِّكِّينِ فِي اللَّحْم.(2)


1- همان.
2- اصول كافى، ج 3، ص 374.

ص: 39

به راستى كه شخص، مرتكب گناه مى شود و بر اثر آن، از نماز شب محروم مى گردد و هر آينه اثر كار بد در [روح و جان] صاحبش سريع تر از اثر كارد در گوشت است.

2. دورى از رحمت الهى

گناه كار مشمول رحمت الهى قرار نمى گيرد. خداوند درباره گروهى از بنى اسراييل مى فرمايد: پس آنان را به سبب پيمان شكنى شان لعنت كرديم (1) لعنت خدا يعنى دور ساختن از رحمت خويش. بر اين اساس خداوند درباره توبه كننده مى فرمايد: فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْه (مائده: 39) توبه خدا بر بندگان به معناى بازگشت رحمت او به آنان است. بنابراين گناهكار قبل از توبه از رحمت خداوند دور بوده است.(2)

3. اجابت نشدن دعا

گناه، مانع استجابت دعا است. امام باقر (ع) مى فرمايد:

إِنَّ الْعَبْدَ يَسْأَلُ اللهَ الْحَاجَةَ فَيَكُونُ مِنْ شَأنِهِ قَضَاؤُهَا الي أَجَل قَريبٍ اوْ الى وَقْتٍ بَطِي ءٍ فَيُذْنِبُ الْعَبدُ ذَنْباً فَيَقُولُ الله- تَبَارَك وَ تَعالى- لِلْمَلَكِ لاتَقْضِ حاجَتَهُ وَاحْرِمْهُ إِيّاها فَإِنَّهُ تَعَرَّضَ لِسَخَطي وَاسْتَوجَبَ الْحِرْمانَ مِنّي.


1- مائده: 13.
2- وسائل الشيعه، ج 15، ص 302.

ص: 40

همانا بنده از خدا حاجتى مى خواهد كه [خداوند] در نظر دارد دير يا زود آن را برآورد. پس آن بنده، گناهى مرتكب مى شود و خداى تعالى به فرشته مى گويد: حاجتش را برآورده مساز و او را از آن محروم دار؛ زيرا خشمم را برانگيخت و سزاوار محروميت از درگاه ما شد.

حضرت على (ع) نيز گناه را مانع اجابت دعا مى داند و مى فرمايد: «

الْمَعْصِيَةُ تَمْنَعُ الإِجَابَة

».(1)

شخصى از حضرت امير پرسيد: چگونه است كه ما دعا مى كنيم، اما اجابت نمى شود؟ حضرت در پاسخش فرمود: دل هاى شما در هشت جا خيانت كردند: خدا را شناختيد، اما حق واجب او را بر خودتان ادا نكرديد. از اين رو، آن معرفت به كار شما نيامد؛

به پيامبر خدا ايمان آورديد، آن گاه با سنت و روشش مخالفت كرديد و شريعتش را از ميان برديد؛ پس پى آمد ايمان تان چه شد؟

كتاب خدا بر شما فرود آمد، آن را خوانديد، اما بدان عمل نكرديد و گفتيد: به گوش و دل مى پذيريم، اما با آن مخالفت كرديد؛

گفتيد: ما از آتش دوزخ مى ترسيم، اما همواره با گناهان خود به سوى دوزخ مى رويد. پس ترس شما كجا رفت؟

گفتيد: ما مشتاق بهشتيم، اما همواره به كارهايى دست مى زنيد كه


1- غرر الحكم و درر الكلم، ح 3766.

ص: 41

شما را از بهشت دور مى سازند؛ پس علاقه و شوق شما به بهشت كجاست؟

نعمت خداى خود را خورديد، اما از او سپاس گزارى نكرديد. خداوند شما را به دشمنى با شيطان دستور داد و فرمود: إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛ «همانا شيطان، دشمن شماست؛ شما نيز او را دشمن گيريد.» (فاطر: 6) اما شما به زبان با او دشمنى كرديد و در عمل، به دوستى با او برخاستيد.

عيب هاى مردم را در برابر ديدگانتان قرار داديد و عيب هاى خود را پشت سر انداختيد و از اين رو، كسى را نكوهش مى كنيد كه خود به نكوهش در آن باره، سزاوارتريد. پس چگونه دعاى شما مستجاب شود با اينكه درهاى [اجابت] دعا و راه هاى آن را بر خود بسته ايد؟ پس از خداوند بترسيد و كارهايتان را اصلاح و به معروف، امر و از منكر، نهى كنيد تا خدا دعايتان را مستجاب كند.(1)

امام سجاد (ع) در روايتى به برخى از گناهانى كه مانع پذيرش دعا مى شوند اشاره كرده اند:

وَالذُّنُوبُ الَّتِي تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّيَّةِ وَ خُبْثُ السَّريرةِ وَ النِّفَاقُ مَعَ الإخوانِ وَ تَرْكُ التَّصْدِيقِ بِالاجابَةِ وَ تَأخِيرُ الصَّلواتِ المَفْرُوضاتِ حَتَّى تَذهَبَ اوْقَاتُها وَ تَرْكُ التَّقَرُّبِ الَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِرِّ وَ الصَّدَقَةِ وَ


1- بحارالانوار، ج 93، صص 377- 376.

ص: 42

اسْتِعْمالُ البَذاءِ وَ الْفُحشِ فِي الْقَولِ. (1)

آن گناهانى كه دعا را باز مى گرداند، بددلى، بدطينتى، دورويى با برادران ايمانى، ايمان نداشتن به اجابت دعا، تأخير در نمازهاى واجب به گونه اى كه وقت آن بگذرد، نزديك نشدن به خداى- عزّوجلّ- با نيكى و صدقه و سرانجام، بد زبانى است.

همچنين در دعاى كميل آمده است: «خدايا! بيامرز برايم گناهانى را كه از [استجابت] دعا جلوگيرى مى كند».

4. گريز از حق

پيروى آدمى از خواهش هاى نفسانى، او را از پيمودن راه كمال و فضيلت بازمى دارد و به سراشيبى سقوط مى اندازد. گناه كارى سبب گرفتار شدن انسان به كژباورى و انكار مقدسات دينى مى شود. قرآن كريم در اين باره به صراحت مى فرمايد:

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن (روم: 10)

سرانجام كسانى كه كارهاى زشت كردند، آن بود كه آيات خدا را تكذيب و مسخره مى كردند.


1- معانى الاخبار، ص 217.

ص: 43

5. گمراهى و هلاكت

قرآن مجيد براى جلوگيرى از گرفتارى انسان در دام هوا، به او چنين هشدار مى دهد: وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّه؛ «از هواى نفس پيروى نكن كه تو را از راه خدا گمراه مى سازد.» (ص: 26)

امير مؤمنان على (ع) نيز در سخنى كوتاه و رسا در همين زمينه مى فرمايد: «

مَنْ أَطَاعَ هَوَاهُ هَلَكَ

» (1)؛ «كسى كه از هواى نفس خود پيروى كند، هلاك مى گردد».

اين سخن ارزشمند حضرت على (ع) نيز از پى آمد بسيار زيان بار پيروى از گناه خبر مى دهد:

إِقْمَعُوا هَذِهِ النُّفُوسَ فَإِنَّهَا طَلعَةٌ إِنْ تُطِيعُوهَا تُزِغْ بِكُمْ الى شَرِّ غَايَةٍ. (2)

اين نفس هاى سركش را مهار كنيد كه لجام گسيخته و خودسَرند و اگر از آنها پيروى كنيد و به دنبالشان برويد، شما را به بدترين پرتگاه مى افكند.

قرآن مجيد، بى ايمانى و گمراهى كافران را پى آمد پيروى آنان از هواى نفس مى شمرد:

(فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى

) (طه: 16)

آن كسى كه به روز جزا ايمان نياورده و از هواى نفس خود


1- غررالحكم و درر الكلم، ص 613.
2- غررالحكم و درر الكلم، ص 138.

ص: 44

پيروى كرده است، تو را از ايمان به خدا باز ندارد كه هلاك خواهى شد.

6. عذاب هاى اخروى

خداوند در آيه اى از قرآن مجيد، درباره عذاب هاى اخروى گناهان مى فرمايد:

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون (نمل: 90)

و آنان را كه كارهاى بد مى كنند در آتش سرنگون سازد و شما را جز بر اساس كارهايى كه كرده ايد، كيفر ندهند.

وضع گناهكاران در آخرت، در آيه ديگرى چنين توصيف مى شود:

يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيهِ (11) وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخيهِ (12) وَ فَصيلَتِهِ الَّتي تُؤْويهِ (13) وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ يُنْجيهِ (14) كَلَّا إِنَّها لَظى (15) نَزَّاعَةً لِلشَّوى (16) (معارج: 11- 16)

گناه كار، دوست دارد فرزندانش را در برابر عذاب آن روز فدا كند و زنش و برادرش را و عشيره اش كه هميشه از او حمايت مى كرد و همه آنها كه در روى زمين اند، بلكه نجات يابد. اما هرگز چنين نيست. شعله هاى آتش سوزان است، پوست سر را

ص: 45

مى كند.

قرآن در آيه كريمه ديگرى از وضع ظاهرى گناهكاران در آن روز پرده برمى دارد و مى فرمايد:

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فيها كالِحُون (مؤمنون: 104)

آتش، چهره هايشان را مى سوزاند و لبانشان آماس كرده و برگشته است.

افزون بر اينها، چهره گناه كاران در قيامت دگرگون مى شود. معاذ بن جبل مى گويد: در منزل ابوايوب انصارى در محضر رسول خدا (ص) بودم. از آن حضرت پرسيدم: منظور از اين آيه چيست؟ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً؛ «روز قيامت در صور دميده مى شود، پس مردم گروه گروه مى آيند.» (نبأ: 18)

آن حضرت در پاسخ فرمود:

ده گروه از امت من در قيامت با چهره هاى مخصوصى از سايرين متمايز هستند و با اين حال وارد صحنه مى شوند.

گروهى به صورت ميمون يا خوك يا واژگونه يا كور يا گنگ و كر و گروهى زبانشان را مى جوند و از دهانشان چرك مى ريزد كه همه را ناراحت مى كند. بعضى بدتر از مردار گنديده، گروهى پوشيده به لباس هاى آتشين و مس گداخته و چسبان، برخى با دست و پاى بريده و گروه ديگر آويخته شده بر دارهاى آتشين.

ص: 46

گروه اول، سخن چين ها هستند، گروه دوم، حرام خورهايند، گروه سوم رباخوارند، گروه چهارم قاضيان ستمگر هستند، گروه پنجم از خودراضى و خودبينان هستند، گروه ششم علما و قاضيان بى عمل مى باشند، گروه هفتم آزاردهندگان به همسايه اند، گروه هشتم جاسوس هاى نزد ظالم هستند، گروه نهم شهوت رانان و كسانى كه حقوق خدا را از اموالشان نمى پردازند و گروه دهم متكبران مى باشند.(1)

7. عذاب دنيوى

مصيبت هاى دنيايى از ديگر پى آمدهاى گناه به شمار مى رود. سخن ارزشمند علامه طباطبايى (رحمه الله) در اين باره خواندنى است:

انسان مانند سايه انواع موجودات، وجودش مرتبط با ساير اجزاى عالم است و اعمالى كه از او سر مى زند با ساير اجزاى عالم كه محيط به او است ارتباط كامل دارد، به طورى كه اگر حركاتش صالح و سازگار با اجزاء و موجودات باشد، آن موجودات نيز سازگار با او خواهند بود و بركات به سويش سرازير خواهد شد و اگر سازگار نباشد عالم نيز با او سازگارى نداشته و در نابود ساختن او سعى خواهد نمود.(2)


1- مجمع البيان، ج 1، ص 423.
2- الميزان، ج 8، ص 250.

ص: 47

قرآن مجيد مى فرمايد: «و هر مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خودتان است و [خدا] از بسيارى [از گناهان شما] درمى گذرد».

امام صادق (ع) نيز در اين باره چنين فرمود:

هيچ رگى از بدن نمى جهد و هيچ نكبتى نمى رسد و هيچ سردرد و بيمارى ديگرى عارض كسى نمى شود مگر به خاطر گناهى است كه كرده، سپس آن حضرت اين آيه شورى را تلاوت نمود و در معناى آن فرمود: يعنى آنچه كه از عقوبتش صرف نظر مى كند بيشتر از آن گناهانى است كه عقوبتش را به گناه كار مى چشاند.(1)

اين آيات نيز همين نكته را باز مى گويد:

و چه بسيار شهرهايى را كه [مردم آنها] ستم كار بودند، هلاك كرديم و [اينك ديوارهاى] آنها بر سقف هايشان فرو ريخته است و [چه بسيار] چاه هاى رها شده و كاخ هاى برافراشته [كه صاحبانشان هلاك شده اند].(2)

و خدا مثلى زده است: شهرى را كه امنيت و آرامش داشت و رزق آن به فراوانى از هر نقطه بدان مى رسيد؛ پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى آنچه مى كردند طعم


1- اصول كافى، ج 1، ص 581.
2- حج: 45.

ص: 48

گرسنگى و ترس فراگير را به آنان چشانيد.(1)

از امام صادق (ع) درباره اين آيه چنين روايت شده است:

قبل از شما قريه اى بود كه خداوند در زندگى به آنان گشايش داده بود تا اينكه طغيان كردند و بعضى به بعضى ديگر گفتند: اگر به چيزى از اين نان ها روى آوريم و آن را وسيله استنجا قرار دهيم، براى ما از سنگ نرم تر خواهد بود و چون چنين كردند، خداوند جنبنده هاى كوچك تر از ملخ را بر سرزمين هاى آنان فرستاد و آنها همه چيزهايى كه خداوند آفريده بود از درخت و غير آن را خوردند. در نتيجه سختى به جايى رسيد كه آنان به همان نان هايى كه با آن استنجا كرده بودند، روى آوردند و آنها را خوردند و آن همان قريه اى است كه خداوند فرموده است: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّة ... (نحل: 112).(2)

اگر گناه در جامعه اى رواج يابد، خداوند آن جامعه و مردمان خوش گذران و گناهكار را نابود مى كند؛ چنان كه در اين آيه از قرآن آمده است:

وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً (اسراء: 16)


1- نحل: 112.
2- تفسير عياشى، ج 2، ص 273.

ص: 49

چون بخواهيم قريه اى را نابود كنيم، خوش گذرانان و عياشانشان را وامى داريم تا در آنجا گناه كنند وعذاب خدا بر آنان محقق شود و يك سره آنجا را ويران كنيم.

خداوند همچنين در آيه ديگرى مى فرمايد: فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِم)؛ «پس آنها را به سبب گناهانشان نابود كرديم». (انعام: 6)

و يا در جاى ديگر مى فرمايد: «پس پروردگارشان به سبب گناهانشان برسرشان عذاب آورد و با خاك يكسانشان ساخت».

امام على (ع) نيز درباره گرفتار شدن اقوام به عذاب الهى بر اثر ارتكاب گناه مى فرمايد:

وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالامَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلاتِ بِسُوءِ الافْعَالِ وَ ذَمِيمِ الأَعْمَالِ فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ(1)

و بترسيد از آن عذاب ها و كيفرهاى سختى كه بر اثر زشت كارى ها و اعمال بد به ملت هاى پيش از شما رسيد و درنيكى و بدى، احوال آنها را ياد آور شويد و بترسيد كه كه همانند آنان گرديد.

8. تسلط بيگانگان بر سرزمين اسلامى

يكى از آثار و پى آمدهاى رواج گناه، رخنه و نفوذ تدريجى


1- . نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، ص 792.

ص: 50

بيگانگان و تسلط آنان بر ممالك اسلامى است.

ماجراى اندلس و چيرگى دشمنان بر مسلمانان و نابودى آنان در جنوب غربى اروپا بر اثر غرق شدنشان در گرداب گناهان، نمونه اى عبرت آموز در اين زمينه است.

طارق بن زياد از سوى موسى بن نصير، فرمانده منصوب خلفاى اموى در افريقا، فرمان يافت كه اسپانيا را فتح كند. وى از راه تنگه جبل الطارق به خاك اسپانيا وارد شد و توانست به كمك سپاه دوازده هزار نفرى خود، شهرهاى اسپانيا را يكى پس از ديگرى فتح كند و حدود هشتصد سال در آنجا حكم راندند. هم اكنون نيز آثار تاريخى شان مانند مسجد قرطبه، قصر اشبيليه، مسجدالحمراء و قصرالحمراء، منبع درآمد خوبى براى كشور اسپانياست. هنگامى كه اسپانيا در دست مسلمانان بود، مسيحيت با امكانات و نقشه هاى فراوان و جنگ هاى خونين، نتوانست اين كشور را از آنان بازستاند، اما سرانجام با رواج دادن بى بندوبارى و گناه در ميان جوانان اين كشور، به آرامى در آن رخنه كرد و با سرگرم ساختن آنان به عياشى و شهوت رانى، جايگاه هاى مهم را در اين كشور به دست گرفت و توانست بر اسپانيا مسلّط شود.

اين، سرنوشت ملتى بود كه با نگاه بانى از دين و آيين خود، به بزرگ ترين موفقيت ها دست يافتند، اما آن گاه كه گناه در ميانشان رواج يافت، زمينه نابودى شان نيز فراهم آمد. امام باقر (ع) به نقل از رسول الله (ص)

ص: 51

سرنوشت جوامعى كه به گناه آلوده مى شوند را چنين توصيف مى كند:

هرگاه پس از من زنا پديدار شود، مرگ ناگهانى فراوان گردد و هرگاه از پيمانه و ترازو كم شود، خداوند آنان را به قحطى وكمى [خوراك و ديگر وسايل زندگى] گرفتار مى سازد و هرگاه [مردم] از دادن زكات دريغ كنند، زمين بركت خود را از زراعت و ميوه ها و معادن، از آنان دريغ مى كند و هرگاه در احكام به ناحق حكم كنند، به ستم يكديگر دچار مى گردند و چون پيمان شكنى كنند، خداوند دشمنانشان را بر آنان چيره مى سازد و چون رحم را قطع كنند، خداوند، اموالشان را در دست اشرار قرار مى دهد و چون امر به معروف و نهى از منكر و از نيكان اهل بيت پيروى نكنند، خداوند، اشرار آنان را بر ايشان چيره مى گرداند، پس نيكان شان دعا مى كنند و مستجاب نمى شود.

البته تنها ملت مسلمان اسپانيا نبود كه بر اثر آلودگى به گناه و شهوت رانى به شكست و نابودى تن داد، بلكه هر ملت آلوده به گناه، به همين سرنوشت دچار خواهد شد.

9. زوال نعمت

يكى از سنت هاى الهى اين است كه چنانچه ملتى به گناه و معصيت آلوده شود، نعمت ها از آنان ستانده مى شود و خودشان از

ص: 52

ميان مى روند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

آيا در زمين سير نمى كنند تا بنگرند عاقبت پيشينيان چگونه بوده است؟ توانايى آنها و آثارى كه در زمين پديد آورده بودند، از اينان بيش بود و خدا آنان را به كيفر كفرشان فراگرفت. (1)

اميرمؤمنان، على (ع) نيز بر پايه روايتى چنين مى گويد:

به خدا سوگند، هرگز قومى در فراوانى نعمت هاى زندگى به سر نبرده است مگر آنكه به سبب گناهانى كه مرتكب شده، اين نعمت ها را از دست داده است و خداوند هرگز به بندگانش ستم نمى كند.

امام صادق (ع) هم در اين باره مى فرمايد:

خداى تعالى حكم قطعى و حتمى فرموده است كه نعمتى به بنده اى ندهد كه آن را از او بگيرد؛ جز آنكه بنده گناهى كند كه مستحق كيفر آن گردد.

امام سجاد (ع) نيز برخى گناهان را در دگرگونى نعمت ها مؤثر مى داند:

الذُّنُوبُ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ: الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِي الْخَيْرِ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ وَ كُفْرَانُ النِّعَمِ وَ تَرْكُ الشُّكْر.(2)

گناهانى كه نعمت ها را دگرگون مى سازد، عبارت است از ستم


1- غافر: 21.
2- معانى الاخبار، ص 270.

ص: 53

بر مردم، ترك عادت در كار خير و انجام كار نيك، كفران نعمت و ترك شكر و سپاس گزارى.

10. كاهش عمر

يكى از آثار گناهان، كاسته شدن از عمر آدمى است. امام صادق (ع) علت مرگ بيشتر مردم را گناهان آنان مى داند و مى فرمايد:

مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالآجَالِ.(1)

شمار كسانى كه بر گناهان مى ميرند، بيش از كسانى است كه به عمر طبيعى از اين جهان مى روند.

امام سجاد (ع) نيز به گناهانى كه موجب كوتاهى عمر مى شوند، چنين اشاره مى كند:

وَالذُّنُوبُ الَّتِي تُعَجِّلُ الفَناءَ قَطيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْيمينُ الْفَاجِرَةُ وَالاقْوَالُ الكَاذِبَةُ وَ الزِّناءُ وَ سَدُّ طُرُقِ المُسْلِمِينَ وَ ادِّعاءُ الإمَامَةِ بِغَيرِ حَقٍّ.(2)

گناهانى كه در نابودى [انسان] شتاب مى كنند، [عبارتند از:] قطع رحم، سوگند دروغ، سخنان دروغ، زنا، سد كردن راه مسلمانان و به ناحق ادعا كردن امامت و رهبرى.

پيوند با خويشاوندان موجب طولانى شدن عمر مى شود و هرگونه


1- بحارالانوار، ج 5، ص 140.
2- معانى الاخبار، ص 271.

ص: 54

قطع رابطه و پيوند با اقوام، كوتاهى عمر را در پى دارد.

امام صادق (ع) به درخواست منصور نزد او رفت. او فرمان داد كه تشكى در كنارش بگسترند و امام را بر آن نشاند. آن گاه چند بار صدا زد: محمد را نزد من بياوريد! (1)مهدى را پيش من بياوريد! هنگامى كه پسرش آمد، به امام (ع) گفت آن حديثى را كه درباره صله رحم نقل كردى، دوباره بگو تا مهدى نيز بشنود. امام فرمود: آرى پدرم از پدرش و او از جدش اميرالمؤمنين على (ع) و او نيز از رسول خدا (ص) چنين روايت كرده است:

إنَّ الرَّجُلَ لِيَصِل رَحِمَهُ وَ قَد بَقِيَ مِنْ عُمرِهِ ثَلاثُ سِنِينَ فَيُصَيِّرُهَا الله عَزَّوَجَلَّ ثَلاثِينَ سَنَةً وَ يَقْطَعُها وَ قَد بَقِيَ منْ عُمْرِهِ ثَلاثُونَ سَنةً فَيُصَيِّرُهَا الله ثَلاثَ سِنِينَ.

به راستى مرد صله رحم مى كند و از عمرش سه سال بيش نمانده است؛ ولى خدا عمر او را به سى سال افزايش مى دهد و قطع رحم مى كند در حالى كه از عمرش سى سال مانده است، ولى خدا عمر او را به سه سال كاهش مى دهد.

منصور گفت: اين حديث نيكوست، اما مقصودم، اين حديث نبود. امام صادق (ع) فرمود: آرى پدرم از پدرش و او از جدش و وى از رسول الله (ص) روايت كرده است:


1- محمد، نام پسر منصور و مهدى لقبش بود.

ص: 55

صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيارَ وَ تَزيدُ فِي الاعْمَارِ وَ إِن كَانَ أَهْلُهَا غَيْرَ أَخْيَار.

صلهرحم، خانهها را آباد ميكند و بر عمرها مى افزايد؛ اگرچه انجام دهندگان آن، مردم خوبى نباشد.

منصور دوباره گفت: اين نيز حديث زيبايى است، اما مقصودم اين هم نبود. حضرت فرمود: آرى پدرم از پدرش و او از جدش و او نيز از رسول اكرم (ص) نقل فرموده است:

صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ وَ تَقِي مِيْتةَ السُّوءِ.

صله رحم، حساب روز قيامت را آسان ميسازد و [انسان را] از مرگ بد حفظ ميكند.

منصور پس از شنيدن اين سخن امام، گفت: آرى مقصودم همين حديث بود.(1)

درباره زناكارى نيز رسول خدا (ص) فرمودهاند: «

إذا ظَهَرَ الزِّنا مِنْ بَعْدِي كَثُرَ مَوتُ الفُجأَةِ

(2)؛ «هرگاه پس از من زنا شايع شد، مرگ ناگهانى نيز بسيار ميشود».

بنابر روايت هاى تاريخى، پس از رحلت حضرت موسى (ع)، جانشين وى يوشع بن نون، همراه بنى اسرائيل براى فتح شهرهاى شام به راه


1- سفينة البحار، ج 1، ص 514.
2- اصول كافى، ج 4، ص 81.

ص: 56

افتاد و چون به آنجا رسيد، شهر را محاصره كرد. از آن سو، حاكم شهر شام، بلعم بن باعور را فراخواند. بلعم بر اثر عبادت بسيار، «مستجاب الدعوه» شده بود و از اين رو، حاكم به وى فرمان داد براى از ميان بردن يوشع و لشكريانش نفرين كند. بلعم برخاست و بر الاغ خود سوار شد و به راه افتاد، اما الاغ از رفتن سرمى پيچيد. سرانجام بلعم آن حيوان را با ضربههاى شلاق كشت و خود، پياده براى نفرين كردن به راه افتاد، اما در ميان راه با ديدن ماجرايى، نتوانست دعا كند و ناگزير نزد حاكم بازگشت و گفت: راهى براى نفرين كردن آنان نيست، اما من براى نابودى شان راه ديگرى به شما نشان مى دهم: زنان بدكاره را زينت كنيد و به بهانه خريد و فروش، ميان آنان بفرستيد. پيشنهاد بلعم اجرا شد و روسپيان ميان لشكريان يوشع در آمدند. ازاين رو، بسيارى از سپاهيان وى به لغزش اخلاقى و طاعون دچار شدند و شمار فراوانى از آنان، در چند روز مردند.

يكى از سرداران به نام منخاص كه مردى غيرت مند و شجاع بود، از اين ماجرا آگاه شد، نيزه خود را برداشت و ميان لشكريان آمد و به زن و مرد سرگرم به زنا يورش برد و هر دو را كشت. آن گاه فرمان داد كه اعلام كنند: از اين پس، سزاى چنين كارى، مرگ خواهد بود. سربازان يوشع با ديدن اين ماجرا، از كار زشت شان دست كشيدند و از اين رو، طاعون از ميان رفت و سپاهيان به رهبرى يوشع، شهر را

ص: 57

فتح كردند. (1)

دروغ نيز از گناهانى است كه مى تواند موجب كوتاهى عمر آدمى گردد. بر پايه روايتى، مردى در روزگار امام حسن (ع) به دروغ مدعى شد كه هزار درهم از حسن بن على (ع) طلبكار است. حضرت همراه آن مرد براى اثبات اين دعوى نزد شريح قاضى رفت. شريح به امام حسن (ع) رو كرد و گفت: آيا سوگند ميخورى كه بدهكار نيستى؟ حضرت فرمود: اگر اين مرد سوگند بخورد، من پول را به او مى دهم. شريح به آن مرد گفت بگو: «

بِاللهِ الّذي لا الهَ الّا هُوَ عالِمُ الغَيبِ و الشَّهادَةِ

»؛ «سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست، داناى غيب و شهود».

امام حسن مجتبى (ع) به آن مرد فرمود: نه، نمى خواهم چنين سوگند بخورى، بگو: «

باللهِ انَّ لَكَ عَلَيَّ هذا وَ خُذِ الالفَ

»؛ «به خدا من اين مبلغ را از تو طلب كارم، سپس آن هزار درهم را بگير».

مرد چنان سوگند خورد كه امام فرموده بود، و پول را گرفت، اما همين كه از جاى برخاست، به رو افتاد و مرد.(2)

11. پى آمدهاى جسمى و جانى

گناه، گونه اى از بيمارى است. خداوند در قرآن كريم، مكر و


1- الكامل، ابن اثير، ج 1، ص 68.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 7.

ص: 58

نيرنگ را بيمارى ناميده و درباره منافقان نيرنگ باز با خدا و مؤمنان چنين فرموده است: في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا؛ «در دل اين منافقان فريب كار، بيمارى است.» (بقره: 10)

اين سخن در روايات نيز آمده. براى نمونه، امام على (ع) ميفرمايد:

لا وَجَعَ اوجَعُ لِلقُلُوبِ مِنَ الذَّنبِ.(1)

هيچ دردى براى دل ها، بدتر از گناه نيست.

الذُّنوبُ الدّاءُ وَ الدَّواءُ الإستِغفارُ وَ الشِّفاءُ ان لاتَعُودَ.(2)

گناهان، دردند و داروى آنها، استغفار است و درمان اين بيمارى آن است كه ديگر به گناه باز نگردى.

الشَّهَواتُ اعْلالٌ قاتِلاتٌ وَ افضَلُ دَوائِها اقْتِناءُ الصَّبْرِ عَنْها. (3)

شهوتها، بيمارى كشندهاى است كه بهترين داروى آن، صبورى در برابر آنهاست.

قرآن نيز روى آوردن را به درگاه الهى، درمان گناه مى شمارد و ميفرمايد:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعا (زمر: 53)

بگو اى بندگان من كه در حق خويشتن تندروى كرديد، از رحمت


1- بحارالانوار، ج 73، ص 342.
2- مستدرك الوسائل، ج 12، ص 129.
3- بحارالانوار، ج 73، ص 72.

ص: 59

خدا نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را ميبخشد.

بوى غيبت، زنا، شهادت دروغ و كبر تا آسمانها بالا ميرود و فرشتگان را مى آزارد. مولوى در اين باره مى سرايد:

اين نجاست بويش آيد بيست گام آن نجاست بويش از رى تا به شام

بلكه بويش آسمانها بر رودبر دماغ حور و رضوان بر شود

هيچ عذابى بالاتر از اين نيست كه حور و فرشته و حتى مؤمنان، بر اثر گناهان انسان از او بگريزند. هنگامه قيامت، يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر است كه در آن باطنها و طبيعت گناهان آشكار مى شود. هر رذيله اخلاقى در آن روز با مصداقى مثالى رخ مى نمايد چنان كه مولوى مى گويد:

اى دريده پوستين يوسفان گرگ برخيزى از اين خواب گران

اين سخنهاى چو مار و كژدمت مار و كژدم ميشود گيرد دُمت

برخى از سالكان طريقت كه از درون آدميان آگاهند، هرگاه به گناهكارى نزديك ميشوند، بوى آزاردهنده گناهان او، آنان را مى آزارد. امام سجاد (ع) در مناجات هاى پانزده گانه (خمسه عشر) خود به آدمى مى آموزد كه جامه گناه و پستى را از تنش بركند و با آب توبه، جسم و جانش را بشويد:

خداوندا! خطاها، جامه خوارى بر تنم كرده و دورى از تو بر من پوشش بيچارگى افكنده است و جنايت بزرگ من، دلم را به

ص: 60

مرگ كشانده است؛ پس به پذيرش توبه از طرف خود آن را زنده كن. اى آرمان و مطلوبم و اى خواسته و آرزويم! پس سوگند به عزت تو، براى گناهانم جز تو آمرزندهاى نيافتهام، براى شكست خود چارهاى غير از تو نديدهام و به تحقيق، من براى بازگشت به سوى تو فروتنى كرده ام. (1)

12. از ميان رفتن شرم و حيا

يكى از پيآمدهاى زيان بار گناه، پاره شدن پردههاى شرم و از ميان رفتن حريمهاى اجتماعى است. پيامبر گرامى اسلام (ص) ميفرمايد: «براى مؤمن، هفتاد و دو پرده است كه با هر گناهى، يكى از پرده هايش دريده ميشود».(2)

همچنين امام صادق (ع) ميفرمايد:

انَّ لِلّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى عَبْدِهِ الْمُؤمِنِ أَرْبَعينَ جُنَّةً فَمتى أَذْنَبَ ذَنْباً كَبِيراً رُفِعَ عَنْهُ جُنَّةٌ.(3)

همانا براى خداى تبارك و تعالى بر بنده با ايمانش، چهل پرده است كه هرگاه گناه بزرگى انجام دهد، يكى از آن پردهها برداشته مى شود.


1- مفاتيح الجنان، دعاى خمس عشر، مناجات التائبين.
2- بحارالانوار، ج 73، ص 362.
3- الاختصاص، شيخ مفيد، ص 220.

ص: 61

انسان خواستار فضيلت و كمال، از گناهانى كه پرده هاى شرم و حيا را مى درد و برانگيزنده شهوت ها و غريزه هاى نهفته حيوانى است، بايد دورى كند و در تقويت فضايل اخلاقى بكوشد. سفارش معروف امام صادق (ع) به مُفَضّل بن عمرو اين نكته را نيز در بردارد:

انْظُرْ يَا مُفَضَّلُ إِلَى ما خُصَّ بِهِ الإِنْسانُ دُونَ جَمِيعِ الْحَيَوانِ مِنْ هَذَا الْخُلْقِ الْجَلِيلِ قَدْرُهُ الْعَظِيمِ غَنَاؤُهُ أَعْنِي الْحَيَاءَ فَلَوْلاهُ لَمْ يُقْرَ ضَيْفٌ وَ لَمْ يُوفَ بِالْعِداتِ وَ لَمْ تُقْضَ الْحَوَائِجُ وَ لَمْ يُتَحَرَّ الْجَمِيلُ وَ لَمْ يُتَنَكَّبِ الْقَبِيحُ فِي شَيْ ءٍ مِنَ الأَشْيَاءِ حَتَّى إِنَّ كَثِيراً مِنَ الأُمُورِ الْمُفْتَرَضَةِ أَيْضاً إِنَّمَا يُفْعَلُ لِلْحَيَاءِ فَإِنَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ لَوْلَا الْحَياءُ لَمْ يَرْعَ حَقَّ وَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَصِلْ ذا رَحِمٍ وَ لَمْ يُؤَدِّ أَمانَةً وَ لَمْ يَعِفَّ عَنْ فَاحِشَةٍ. (1)

اى مفضل! دقت كن در صفتى كه خداوند آن را به آدميان اختصاص داد و حيوانات از آن بى بهره اند، آن خوى پرارج و بزرگ و آن خلق ارزنده و عظيم، شرم و حياست كه اگر اين نعمت در وجود انسان نبود، مهمانى گرامى داشته نمى شد، به وعده وفا نمى شد و [انسان] از هيچ كار زشتى روى گردان نبود. حتى به بسيارى از واجبات نيز از روى شرم و حيا عمل مى شود؛ زيرا اگر شرم و حيا نبود، برخى از مردم، حق پدر و مادر خود را ادا نمى كردند و به خويشاوندانشان رسيدگى نميكردند، امانت مردم


1- بحارالانوار، ج 3، ص 81.

ص: 62

را نميدادند و از هيچ كار زشتى روى گردان نبودند.

بسيارى از مردم، از روى شرم و آزرم به گناه آلوده نميشوند و بر اثر حيا، ترس از رسوايى و بيزار شدن ديگران از آنان، از گناه دست مى كشند. دست زدن به برخى از گناهان، موجب از ميان رفتن پرده هاى حيا مى شود. امام سجاد (ع) در اين باره مى فرمايد:

الذُّنُوبُ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ اللَّعِبُ بِالْقِمَارِ وَ تَعاطِي مَا يُضْحِكُ النّاسَ مِنَ اللَّغْوِ وَ الْمِزاحِ وَ ذِكْرُ عُيُوبِ النّاسِ وَ مُجالَسَةُ أَهْلِ الرَّيْبِ. (1)

گناهانى كه پردهها را ميدرد، نوشيدن شراب، قماربازى، رد و بدل كردن سخنان لغو و شوخى براى خندان مردم، بيان عيوب مردم و هم نشينى، با انسان هاى بدنام است.

امام صادق (ع) نيز به نقل از رسول خدا (ص) مى فرمايد:

لا يَزالُ العَبدُ في فُسحَةٍ مِنَ اللهِ حَتّى يَشرَبَ الخَمرَ فَإذا شَرِبَها خَرَقَ اللهُ عَنهُ شِربا لَهُ و كانَ وَليُّهُ وَ اخُوهُ ابليسُ، سَمعُهُ وَ بَصَرُهُ وَ يَدُهُ وَ رِجلُهُ يَسُوقُهُ الى كُلِّ شَرٍّ وَ يَصرِفُهُ عَن كُلِّ خَيرٍ.(2)

بنده خدا تا شراب نخورده، پيوسته در كنف حمايت و آمرزش خداست. چون شراب خورَد، پردهاش را ميدرد و در آن حال،


1- معانى الاخبار، ص 270.
2- وسائل الشيعه، ج 3، ص 357.

ص: 63

سرپرست و برادرش و همچنين گوش و چشم و دست و پايش همه شيطان است كه او را به هر كار بدى ميكشاند و از هر كار خيرى باز ميدارد.

13. گناه و تيرگى قلب

گناه موجب تيرگى و سختى قلب انسان ميشود و تكرار گناه، قبح و زشتى گناهان بزرگ را از ميان مى برد. اميرالمؤمنين على (ع) مى فرمايد: «اشك، خشك نميشود مگر به سبب سختى دل و دل، سخت نمى شود؛ مگر به سبب فراوانى گناه».(1)

امام صادق (ع) نيز به نقل از پدر بزرگوارش مى فرمايد:

ما مِنْ شَيْ ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الْخَطِيئَةَ فَمَا تَزالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَسْفَلَهُ أَعْلاه. (2)

چيزى بيشتر از گناه، قلب را فاسد نميكند. قلب، گناه ميكند و بر آن پافشارى ميورزد و در نتيجه، سرنگون و وارونه ميشود [و پند و نصيحت بر آن اثر نميكند].

امام كاظم (ع) نيز در اين باره مى فرمايد:

إِذا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْداءُ فَإِنْ تابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً. (3)


1- اصول كافى، ج 1، ص 271.
2- همان، ج 2، ص 268.
3- بحارالانوار، ج 73، ص 327.

ص: 64

وقتى انسان گناه ميكند، در قلب او نقطهاى سياه پديد ميآيد. اگر توبه كند، آن نقطه پاك ميشود و اگر بر گناه خود بيفزايد، آن نقطه گسترده ميشود؛ به گونهاى كه همه قلب وى را فراميگيرد و پس از آن هرگز رستگار نميشود.

14. ارتكاب گناهان ديگر

هر گناهى انسان را به سوى ديگر گناهان سوق مى دهد. خداوند علت كفر بنى اسرائيل و آلودگى دست هايشان را به كشتن پيامبران چنين بيان مى كند: ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُون؛ «اين بدان سبب بود كه نافرمانى كردند و تجاوزكار بودند.» (بقره: 61)

همچنين درباره علت فرار رزمندگان اسلام در جنگ احُد مى فرمايد:

كسانى از شما كه روز برخورد آن دو گروه [در احُد] پشت به جبهه كردند، جز اين نبود كه شيطان آنان را بر اثر بعضى از گناهانى كه مرتكب شده بودند، لغزانيد.(1)

علامه طباطبايى (رحمه الله) در تفسير اين آيه در الميزان مى نويسد:

شيطان مى خواست آنان را دچار لغزش كند و اين را نخواست، مگر به سبب بعضى از انحراف هايى كه در دل و در اعمال داشتند، چون گناهان هر كدامش آدمى را به سوى ديگرى مى كشاند، چون اساس گناه پيروى هواى نفس است و نفس


1- آل عمران: 155.

ص: 65

وقتى هواى فلان گناه را مى كند، هواى امثال آن را نيز مى كند. (1)

15. سرمستى و بى خبرى

لذت بردن و شادمان شدن از گناه، باعث بزرگ شدن گناه و سخت شدن كيفر آن مى شود. آموزه هاى روايى براى از بين رفتن اين ويژگى، پشيمانى زودهنگام پس از ارتكاب غافلانه گناه، نكات ارزشمندى را يادآور شده اند. پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد:

مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً وَ هُوَ ضَاحِكٌ دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ بَاكٍ.(2)

كسى كه گناه كند و در آن حال خندان باشد، وارد آتش دوزخ مى شود در حالى كه گريان است.

امير مؤمنان على (ع) مى فرمايد:

مَنْ تَلَذَّذَ بِمَعَاصِي اللهِ أَوْرَثَهُ اللهُ ذُلًّا.(3)

كسى كه از گناه و نافرمانى خدا لذت ببرد، خداوند ذلّت را به جاى آن لذت به او مى رساند.

امام سجاد (ع) نيز روايات تأمل برانگيزى در اين باره فرموده اند: «

لاخَيْرَ فِي لَذَّةٍ بَعْدَهَا النَّارُ

» (4)؛ «در لذتى كه بعد از آن، آتش است خيرى نيست».


1- الميزان، محمدحسين طباطبايى، ج 4، ص 77.
2- وسائل الشيعه، ج 11، ص 268.
3- غررالحكم، ج 1، ص 446.
4- بحارالانوار، ج 78، ص 159.

ص: 66

همچنين مى فرمايد: «

حَلاوَةُ الْمَعْصِيَةِ يُفْسِدُهَا أَلِيمُ الْعُقُوبَة

» (1)؛ «عذاب دردناك گناه، شيرينى آن را تباه مى سازد».

حضرت در گفتار ديگرى چنين توصيه مى نمايد:

زخم فطرت ؛ ؛ ص66

إِيَّاكَ وَ الابْتِهَاجَ بِالذَّنْبِ فَإِنَّ الابْتِهَاجَ بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رُكُوبِه.(2)

از شاد شدن هنگام گناه بپرهيز كه [گناه] اين شادى، بزرگ تر از انجام خود گناه است.

16. پى آمدهاى ديگر گناه

اصولًا رسيدن هر نكبت و بدبختى به انسان را در گناه بايد جست؛ چنان كه امام باقر (ع) فرمودند: «

ما مِنْ نَكْبَةٍ تُصِيبُ الْعَبْدَ إِلَّا بِذَنْبٍ

» (3)؛ «هيچ نكبتى به بنده نمى رسد، مگر به خاطر گناه».

افزون بر اين، شايد كار آدمى حتى به الحاد و انكار بيانجامد؛ چنان كه رسول اكرم (ص) فرمودند:

فَإِنَّ الْمَعاصِيَ تَسْتَوْلِي الْخِذْلانَ عَلَى صاحِبِها حَتَّى تُوقِعَهُ فِي رَدِّ وَلايَةِ وَصِيِّ رَسُولِ اللهِ وَ دَفْعِ نُبُوَّةِ نَبِيِّ اللهِ وَ لا تَزَالُ أَيْضاً بِذَلِكَ


1- همان.
2- همان.
3- اصول كافى، ج 2، ص 269.

ص: 67

حَتَّى تُوقِعَهُ فِى دَفْعِ تَوْحِيدِ اللهِ وَ الإِلْحادِ فِى دِينِ الله.(1)

گناهان، گمراهى را بر گنه كار مسلط مى نمايد تا آنجا كه گنه كار را به رد ولايت و امامت وصى رسول خدا و انكار نبوت پيامبر خدا (ص) وامى دارد و به همين منوال كار او به جايى مى رسد كه به گناه انكار يكتايى خدا و الحاد و كفر در دين خدا آلوده مى گردد.

همچنين روزى آدمى بر اثر گناه كارى او قطع مى شود؛ چنان كه امام باقر (ع) در كلامى ديگر مى فرمايد: «

إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ

»(2) ؛ «مردى گناهى را انجام مى دهد و در نتيجه روزى از او دور مى شود».

گناه كار از بلاهاى شب گير و ناگهانى نيز در امان نيست. امام على (ع) در اين باره هشدار مى دهد: «آدم گناه كار نبايد خود را از بلاهاى شب گير و حوادث ناگهانى ايمن بداند». (3)

قطع باران، ويرانى خانه، حبس صد ساله در قيامت، خشم و لعن الهى، بلاهاى بى سابقه، پشيمانى، زلزله، فقر عمومى، اندوه، بيمارى و تسلط اشرار نيز از ديگر آثار شوم گناهان شمرده شده اند. (4)


1- بحارالانوار، ج 73، ص 360.
2- اصول كافى، ج 2، ص 271.
3- همان، ص 269.
4- همان، صص 272- 275 و 445 و 446.

ص: 68

دو- آثار دورى از گناه

اشاره

خوددارى از گناه بركات فراوانى دارد كه برخى از آنها عبارت اند از:

1. هدايت

دورى از گناه باعث مى شود كه انسان در كسب هدايت توفيق مندتر باشد. چنان كه خداوند مى فرمايد: «اين كتاب كه هيچ شكى در آن نيست، هدايتى است براى تقواپيشگان».(1)

يكى از نمونه هاى هدايت خداوندى كه پرهيزكاران از آن برخوردارند، شناخت حق و باطل است؛ چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر از خدا پروا كنيد، براى شما وسيله تشخيص حق از باطل قرار مى دهد». (2)

پرهيزگاران به پشتوانه تقوا اين توانايى را مى يابند كه جهان هستى را سرشار از نشانه هاى خداوند ببينند: «در رفت و آمد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان ها و زمين آفريده، نشانه هايى براى گروه پرهيزكاران است».(3)

همين بصيرت و هدايت است كه متقين را از دام شيطان رهايى مى بخشد: «همانا كسانى كه تقوا دارند، هرگاه وسوسه اى از شيطان به


1- بقره: 2.
2- انفال: 29.
3- يونس: 6.

ص: 69

آنان برسد، متذكّر مى شوند و يك باره بينا مى گردند».(1)

2. كسب روزى

به دست آوردن رزق و روزى از ديگر پى آمدهاى ترك گناهان است. قرآن مجيد مى فرمايد:

هر كس از خدا پروا كند [خدا] براى او راهى جهت بيرون رفت [از تنگناها] قرار مى دهد و از جايى كه گمان نمى برد، به او عطا مى كند.(2)

و اگر اهل آن شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، بركاتى از آسمان و زمين بر آنان مى گشوديم. (3)

3. آسانى جان دادن

از ديگر بركات تقوا و ترك گناه اين است كه مأموران مرگ، جان متّقى را به آرامى مى گيرند و او بدون سختى از دنيا مى رود. خداوند در وصف متقيان مى فرمايد: «هم آنان كه فرشتگان، جانشان را در حالى كه خوب و شايسته اند مى گيرند و [به آنان] مى گويند: سلام بر شما».(4)


1- اعراف: 201.
2- طلاق: 3 و 2.
3- اعراف: 96.
4- نحل: 32.

ص: 70

4. نجات از دوزخ

پرهيزكاران به بركت خوددارى از گناهان از جهنم رهايى مى يابند:

و هيچ كس از شما نيست، مگر اينكه بر آن [جهنم] وارد مى گردد، اين بر پروردگارت حكمى قطعى است. پس كسانى كه تقوا پيشه كرده اند، نجات مى دهيم و ستمگران را به زانو درافتاده در آن رها مى كنيم(1).

مرحوم طبرسى در تفسير اين آيات مى نويسد:

در بعضى اخبار روايت شده كه خداوند اجازه ورود به بهشت را به احدى نمى دهد تا او را بر آتش جهنم و عذاب هاى آن آگاه سازد تا هنگامى كه در بهشت قرار گرفت، به تفضّل و كمال لطف و احسان خداوند نسبت به خويش پى ببرد و بر سرور و خوشحالى او افزوده گردد. هيچ كس را نيز وارد جهنّم نمى كند، مگر اينكه وى را بر بهشت و نعمت هاى آن مطلع كند تا وقتى كه در دوزخ واقع شد حسرت و تأسفش در از دست دادن بهشت و نعمت هاى آن مضاعف شود.(2)

5. نجات از عذاب دنيوى

خداوند درباره قوم عاد و ثمود پس از عذاب شدن آنان به سبب


1- مريم: 71- 72.
2- مجمع البيان، ج 6، ص 526.

ص: 71

گناهانشان، چنين مى فرمايد: «و [از ميان قوم عاد و ثمود] كسانى را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، نجات داديم».(1)

6. رفتن به بهشت

خداوند متعال مى فرمايد:

و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشته اند، دسته دسته به سوى بهشت سوق داده مى شوند، تا چون بدان رسند و قبلًا درهاى آن [به رويشان] گشوده شده است، نگهبانانش به آنان مى گويند: سلام بر شما! شما پاك بوديد، پس جاودانه به آن درآييد.(2)

همچنين در آيه اى ديگر مى فرمايد:

بى ترديد براى تقواپيشگان بازگشت گاهى نيكو خواهد بود. باغ هاى جاودانه اى كه درهاى آنها برايشان گشوده شده است. در حالى كه در آنجا تكيه زده اند و ميوه فراوان و نوشيدنى در آنجا مى طلبند و در كنارشان دلبرانِ همسال و فروهشته نگاه خواهند بود.(3)


1- فصلت: 18.
2- زمر: 73.
3- ص: 49- 52.

ص:72

ص: 73

فصل دوم: راه هاى جلوگيرى از گناه و روش هاى درمان آن

اشاره

ص:74

ص: 75

1. باور به حضور خداوند

باورمندى انسان به حضور خداوند در سراسر زندگى اش، در بازدارندگى او از گناهان بسيار تأثير مى گذارد. نيروهاى بيرونى هيچ گاه توان ضبط و مهار گناهان پنهان را ندارند، اما ايمان و اعتقاد به حضور خداوند در نهان و آشكار، نگاه بان انسان است. آيات الهى نيز بر همين باور تأكيد مى كنند: أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى؛ «آيا انسان نميداند كه خداوند همه اعمالش را مى بيند.» (علق: 14)

در آيه ديگرى آمده است:

يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور (مؤمن: 19)

خداوند چشمهايى را كه به خيانت گردش ميكنند، مى شناسد و به آنچه در سينهها پنهان است، آگاهى دارد.

در آيه ديگرى آمده است: إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ؛ «به يقين پروردگار تو در كمين گاه است.» (فجر: 14)

اين آيات، به روشنى بر اين دلالت مى كنند كه همه انسان ها در محضر پروردگار جهانند و هر كارى كه انجام مى دهند و هر انديشه اى

ص: 76

كه از مغزشان مى گذرد، از علم الهى بيرون نيست.

روايتهاى معصومان (عليهم السلام) نيز آدمى را به استوار ساختن اين باور فرامى خوانند؛ چنان كه در «دعاى يستشير» از پيامبر گرامى اسلام (ص) آمده است: «

أَسمَعَ السّامِعينَ وَ أَبصَرَ النّاظِرينَ

»؛ «خداوندى كه شنواترين شنواها و بيناترين بينندگان است».

حضرت امير مؤمنان على (ع) نيز در اين باره به پيروانش ميفرمايد:

إتَّقُوا مَعاصِيَ اللهِ في الخَلَواتِ فَإِنَّ الشّاهِدَ هُوَ الحاكِمُ.(1)

از معصيت خدا در پنهان و خلوتگاهها بپرهيزيد؛ زيرا شاهد، همان دادرس است.

ايشان در روايتى ديگر به پيروان خود ميفرمايد: «

ولا تَهتِكُوا أستارَكُم عِندَ مَن يَعلَمُ أسرارَكُم

»(2) ؛ «پرده خويش را نزد خداوندى كه از اسرارتان آگاه است، ندريد».

بر پايه روايتى، كسى نزد امام حسين (ع) رفت و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! من شخصى گنه كارم و نمى توانم گناهم را ترك كنم، مرا موعظه كن.

امام حسين (ع) به او فرمود: پنج كار را انجام بده و آن گاه هر چه مى خواهى گناه كن:

1. روزى خدا را مخور و آنچه مى خواهى گناه كن؛


1- نهج البلاغه، حكمت 32.
2- همان، خطبه 203.

ص: 77

2. از دايره حكومت الهى خارج شو و آنچه مى خواهى گناه كن؛

3. جايى را انتخاب كن تا خداوند تو را نبيند و هر چه مى خواهى گناه كن؛

4. وقتى عزراييل براى گرفتن جان تو نزد تو آمد، او را از خود بران و هر چه مى خواهى گناه كن؛

5. زمانى كه مالك دوزخ تو را به سوى آتش برد، تو به سوى آتش مرو و آنچه مى خواهى گناه كن.(1)

ماجراى ابن سيرين، گوياى باور به حضور خداوند و در اين باره آموزنده است. محمد، فرزند سيرين بصرى، در تعبير خواب و تطبيق دادن خواب ها با حقايق، توانا بود و در اين كار از لطايف قرآن و روايت ها بهره مى برد. او درباره سرگذشت خود چنين مى گويد:

در بازار به بزازى مى پرداختم، روزى زنى زيبا براى خريد [چيزى] به مغازه ام آمد و من نميدانستم كه به دليل جوانى و زيباييام، عاشق من است. مقدارى پارچه از من خريد و آن را در ميان بغچه پيچيد و ناگهان گفت: اى مرد بزاز! فراموش كردهام پول همراه خود بياورم. كمك كن و اين بغچه را تا در خانه ام بياور و آنجا پولش را دريافت كن. من ناگزير تا در خانه او رفتم و او مرا به درون خانه اش برد. هنگامى كه به آنجا رفتم، او در را بست و


1- گناه شناسى، ص 258 به نقل از منهاج الشهادة، ص 311.

ص: 78

پوشش چهره زيبايش را برداشت و گفت: مدتى است كه شيفته جمال تو شدهام و راه رسيدن را به وصالت اين ديدم. اكنون، در اين خانه، تنها من و تو هستيم. بايد كام مرا برآورى، وگرنه تو را رسوا ميكنم.

گفتم: اى زن! از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مكن؛ زنا از گناهان بزرگ و موجب افتادن به آتش دوزخ است. نصيحت و موعظهام در او تأثير نگذارد، اما ناگاه فكرى به ذهنم رسيد. از وى خواستم كه به من براى رفتن به دستشويى اجازه بدهد. زن به گمان اينكه به قصد قضاى حاجت بدان جا مى روم، مرا آزاد گذاشت. من به دستشويى رفتم و براى حفظ ايمان و آخرت و كرامت انسانيام، سراپاى خود را به نجاست آلودم. چون زن مرا با آن وضع ديد، در منزل را گشود و مرا بيرون كرد. خود را به آب رساندم، بدن و لباسم را شستم و خداوند به پاداش اينكه براى حفظ دينم، خود را به بوى بد آلودم، بويى همچون بوى عطر و دانش تعبير خواب را به من بخشيد. (1)

2. دوستى و ياد خدا

ذكر؛ يعنى به زبان آوردن نام هاى الهى و انديشيدن در مفهوم آن و آراستن باطن خويش به نور آن، به «زبانى» و «قلبى» تقسيم مى شود. ذكر


1- سفينة البحار، ج 4، ص 352.

ص: 79

قلبى (ذكر حق در باطن) به اين معنا است كه انسان هميشه و در همه حال به ياد پروردگارش باشد و لحظهاى از ياد حضرت دوست غافل نشود. اگر انسان تنها به زبان ذكر بگويد، اما در باطن خود از خدا غافل باشد و پروردگار را ناظر و حاضر نبيند، از چنين ذكرى سودى نميبرد. خداوند از بندگان صالحش مى خواهد كه پيوسته به ياد او باشند:

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلين (اعراف: 205)

پروردگارت را در دل خود، از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام صبحگاهان و شامگاهان ياد كن و از غافلان مباش.

سخن ارزشمند امام صادق (ع) نيز در اين باره خواندنى است:

مَن كانَ ذاكِراً لِلّهِ عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَن كانَ غافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عاصٍ.(1)

كسى كه به حقيقت، به ياد خدا باشد، بندهاى فرمانبر و انسان غافل از خدا، بندهاى گناه كار است.

امام محمد باقر (ع) ميفرمايد: «ياد خدا آن است كه انسان، هنگام نزديك شدن به گناه، خدا را ياد كند و همين امر او را از گناه بازدارد».(2)


1- بحارالانوار، ج 93، ص 158.
2- ميزان الحكمه، ج 3، ص 425.

ص: 80

خداوند نيز آدميان را براى ايستادگى در برابر وسوسههاى شيطانى به ياد خودش سفارش مى كند:

إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون (اعراف: 201)

پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسههاى شيطان شوند به ياد خدا ميافتند و بينا ميگردند.

اگر گرد غفلت و بيخبرى بر چهره آدمى ننشيند و هدف خلقتش را از ياد نبرد و همواره به پروردگارش روى كند، به آسانى در دام گناه گرفتار نميشود و همين شرم از حضور خدا، براى پرهيز از گناهان بس است. اگر انسان عاشق خدا باشد و همچون عارفان، او را در بند بند وجود خود بيابد، چيزى جانشين مهر و دوستى او با معشوقش نمى شود. امام على (ع) در دعاى كميل از خداوند ميخواهد: «...

وَ قَلْبي بِحُبّك مُتَيّماً

»؛ «و قلبم را از محبتت لبريز كن».

اگر قلب آدمى متوجه الله باشد، تنها به دنبال چيزهايى مى رود كه وى را به سوى خدا رهنمون مى سازند. مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، از عارفان بزرگ ميفرمودند: «اگر قلبم را بشكافند، جز محبت خداوند چيزى در آن نمييابند».

گر بشكافند سراپاى من جز تو نيابند در اعضاى من

ياد خدا، كليد خوبيهاست. خداوند از انسان دور نيست، اما

ص: 81

كسانى كه پيوسته در ياد اويند، حضور او را بيشتر و او را نزديكتر مى يابند. حضرت موسى (ع) در نيايشى به خداوند چنين عرض مى كرد:

يا ربِّ أَقَريبٌ أَنتَ مِنّي فَاناجيكَ أم بَعيدٌ فَاناديكَ.

اى پروردگار من! آيا تو نزديكى كه با تو نجوا كنم يا دورى كه صدايت بزنم.

خداوند فرمود: «

أَنَا جَليسُ مَن ذَكَرني

»؛ «من همنشين كسى هستم كه به ياد من باشد.»

پس موسى (ع) گفت:

فَمَن في سِترِكَ يَومَ لا سِترَ إلّا سِترُكَ؟

[خدايا!] در روزى كه پوششى جز پرده تو نيست، چه كسى در پوشش [امان] تو خواهد بود؟

خداوند فرمود:

الَّذينَ يَذكُرُونَني فَاذكُرُهُم و يَتَحابُّونَ فِيَّ فَاحِبُّهُم فَاولئِكَ الّذين اذا ارَدتُ أن اصيبَ أَهلَ الأَرضِ بِسُوءٍ ذَكَرتُهُم فَدَفَعتُ عَنهُم بِهِم. (1)

كسانى كه مرا ياد ميكنند يادشان ميكنم و كسانى كه يكديگر را به خاطر من دوست ميدارند، دوستشان ميدارم. اينان كسانى اند كه وقتى اراده كنم كه به ساكنان زمين بدى برسانم، آنها را ياد مى كنم و به سبب آبرويى كه نزد من دارند،


1- اصول كافى، ج 2، ص 2.

ص: 82

شر و بدى را از اهل زمين دور ميسازم.

انسانها با فراموشى خداوند، به گناه و نافرمانى آلوده ميشوند، اما با ياد خدا، از شيطان فريب نميخورند. پى آمد اين توجه و ترس شايسته، رسيدن به آگاهى و چيره شدن بر نفس اماره و شيطان است.

محبت انسان به خداوند، او را از بديها و گناهان ريز و درشت باز مى دارد و از همين روى امام سجاد (ع) مى فرمايد:

الهي فَاجعَلنا مِنَ الّذينَ تَرَسَّخَت اشجارُ الشَّوقِ الَيكَ في حدائقِ صُدُورِهم وَ اخَذَت لَوعَةُ مَحَبَتِّكَ بِمَجامِعِ قُلوبِهِم.

خدايا! ما را به كسانى بدل ساز كه درختان محبت و اشتياق به تو در سينههاى آنان ريشه كرده و شراره هاى دوستى تو سراسر قلبهاى آنان را فرا گرفته است.

آن حضرت در ادامه ميفرمايد:

الهي ما الَذَّ خواطِرَ الإلهامِ بِذِكرِكَ عَلَى الْقُلُوبِ وَ ما احلَى المَسِيرَ إلَيكَ بالاوهامِ في مسالِك الغُيُوبِ وَ ما اطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ وَ ما اعذبَ شِربَ قُرْبِكَ.(1)

خدايا! چه چيز لذتبخشتر از يادآوريهايى است كه ذكر و ياد تو بر قلبها مينشاند و چه چيز شيرين تر از رهروى به سوى تو در راههاى ناشناخته است و چه چيز دلپذيرتر از طعم دوستى و


1- مناجات خمس عشر، مناجات عارفين.

ص: 83

چه چيز گواراتر از شراب قرب و جوار توست.

بنده تا زمانى كه به غير خدا توجه دارد؛ يعنى قلب او به چيز ديگرى متوجه است، به همان اندازه دوستى و ياد خدا از قلبش بيرون ميرود و محبتش به خداوند كم مى شود.

امام صادق (ع) درباره تأثير ياد خدا در اعمال آدمى مى فرمايد:

منظور از ياد خدا، هنگامى است كه وقتى با حلال و حرام روبه رو مى شود، اگر طاعت الهى باشد، آن را انجام مى دهد و اگر معصيت باشد آن را ترك مى كند.(1)

آدمى اگر خدا را بزرگ و ناظر ببيند هيچ گاه مرتكب گناهان كوچك نيز نمى شود و از ناظر حقيقى شرمنده و بى تاب مى گردد.

3. خدا ترسى

ترس از خدا و هراس از پيآمدهاى گناه، آدمى را از ارتكاب گناهان بازميدارد. چنان كه امام صادق (ع) مى فرمايد:

كسى كه بداند خدا او را ميبيند و گفتار او را مى شنود و از كار نيك و بد او آگاه است، همين دانستن، وى را از كارهاى زشت بازميدارد و چنين فردى، كسى است كه از مقام پروردگارش


1- بحارالانوار، ج 93، ص 154.

ص: 84

ترسيده و نفس خود را از هوس گناه بازداشته است.(1)

همچنين در گفتار ديگرى مى فرمايد: «چنان از خدا بترس كه گويا خدا را ميبينى و اگر تو او را نميبينى، او تو او را ميبيند».(2)

اگر آدمى به راستى بر اين باور باشد كه خدا او را هنگام گناه كردن ديده است، چگونه ميتواند اين شرمسارى را از خود دور سازد.

گيرم كه تو از سر گنه درگذرى زان شرم كه ديدى كه چه كردم چه كنم

سخن ديگر آن حضرت نيز در اين باره، بسيار تكان دهنده است: «

العَجَبُ مِمَّن يَخافُ العِقابَ فَلَمْ يَكُفَ

» (3)؛ «شگفتا! از كسى كه از عذاب الهى ميترسد، ولى از گناه خوددارى نميكند!»

براى خداترسى، آدمى در آيات قرآنى بايد تدبّر كند. درون مايه اين آيات، هشدار و تحذير است: سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلان؛ « [اى گروه انس و جن] به زودى به حساب كار شما خواهيم پرداخت.» (الرحمن: 31)

و يا در آيهاى ديگر آمده:

اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير (فصلت: 40)

امروز به اختيار خود هر چه ميخواهيد انجام دهيد كه خدا به همه اعمال شما آگاه است.

اين روايت ها نيز چنين درون مايه اى دارند:


1- اصول كافى، ج 2، ص 70.
2- همان، ص 67.
3- بحارالانوار، ج 77، ص 237.

ص: 85

هرگاه حضرت ابراهيم (ع) به ياد ايام گذشته خويش ميافتاد، دگرگون ميگشت و ضربان قلبش از مسافتى دور شنيده ميشد. روزى جبرئيل به سوى وى آمد و به او فرمود: خداوند به تو سلام ميرساند و ميگويد: آيا تا به حال ديدهاى دوستى از دوست خود بترسد؟ پس ابراهيم (ع) به جبرئيل گفت: وقتى اشتباه خود را به ياد ميآورم، دوستى خود را از ياد ميبرم.(1)

همچنين آمده است: «چون حضرت ابراهيم خليل به نماز مى ايستاد، صداى تپش قلب او از دور شنيده ميشد، زيرا خدا ترس بود».(2)

شيوه معصومان و پرورش يافتگان آنان در گريهها و خداترسى شان نيز انديشيدنى و درنگ كردنى است.

مردى از انصار ميگويد: يك روز بسيار گرم، همراه پيامبر (ص) در سايه درختى نشسته بودم، مردى آمد و پيراهنش را درآورد و به غلتيدن روى ريگهاى داغ پرداخت. گاهى پشت و گاهى شكم و گاهى صورتش را بر آن ريگها ميگذاشت و ميگفت: اى نفس حرارت اين ريگها را بچش كه عذاب خداوند از آنچه من به تو مى چشانم، بزرگتر است.

رسول خدا (ص) اين منظره را تماشا كرد. وقتى كار آن جوان تمام شد و لباس پوشيد و قصد رفتن كرد، با دست به وى اشاره كرد و از او خواست تا نزد حضرت بيايد. وقتى جوان نزد حضرت آمد، پيامبر (ص) به او


1- محجة البيضاء، ج 7، ص 309.
2- بحارالانوار، ج 84، ص 258.

ص: 86

فرمود: «اى بنده خدا! كارى از تو ديدم كه تا كنون از كسى نديدهام، دليل اين كار چيست؟» جوان گفت: «ترس از خدا. من با نفس خود اين كار را ميكنم تا از طغيان و شهوت حرام در امان بماند».

آن گاه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «از خدا ترسانى و حق ترس را رعايت كردهاى. خداوند به وجود تو، به اهل آسمانها مباهات مى كند». پس به اصحابش فرمود: «اى حاضرين! نزد اين دوستتان بياييد تا براى شما دعا كند». همه نزد جوان آمدند و او چنين دعا كرد:

اللّهُمَّ اجمَع أَمرَنا عَلَى الهُدى وَ اجعَلِ التَّقوى زادَنا وَ الجَنَّةَ مَآبنا.(1)

خداوندا! برنامه زندگى ما را بر هدايت متمركز كن! تقوا را توشه ما و بهشت را بازگشت گاه ما قرار ده.

4. معادباورى

ايمان به معاد و راستى كيفر و پاداش اعمال و باور به اينكه هيچ يك از نيكيها و بديهاى انسان نابود نمى شود و هر كسى با رفتارهايش برانگيخته مى شود و همه آنها را روز قيامت حاضر ميبيند، آدمى را از گناه باز مى دارد؛ چنان كه خداوند متعال ميفرمايد:

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَ


1- بحارالانوار، ج 67، ص 378

ص: 87

بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيدا (آل عمران: 30)

روز قيامت، روزى است كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده، حاضر ميبيند و آرزو ميكند ميان او و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانى زيادى باشد.

كسى كه به معاد ايمان دارد و ميداند كه به همه اعمال ريز و درشت او در روز حساب رسيدگى مى كنند، مراقب رفتار و كردار خود خواهد بود. خداوند متعال ميفرمايد:

وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُون (بقره: 48)

بپرهيز از روزى كه هيچ كس به جاى ديگرى جزا داده نميشود و نه شفاعت و نه غرامت و بدلى از او پذيرفته ميشود و نه كسى به يارى او ميآيد.

امام على (ع) نيز بر يادآورى رستاخيز تأكيد مى فرمايد:

وَ لَنْ تَحْكُم ذلِكَ مِنْ نَفْسِكَ حَتّى تُكثِرَ هُمُومَكَ بِذِكْرِ الْمَعادِ إِلى رَبِّكَ.(1)

هرگز بر خويشتن حاكم نخواهى بود؛ جز اينكه فراوان به ياد قيامت و بازگشت به سوى پروردگار باشى.

بنابراين، ايمان به معاد و دريافت كيفر و پاداش اعمال در پرورش


1- نهج البلاغه، نامه 53.

ص: 88

روح انسان بسيار تأثير مى گذارد. روزى كه راه برگشت و فرارى در آن نيست، روزى كه همه اعمال در كارنامه اعمال ثبت است. اگر آدمى در اين عقيده راسخ باشد يا حتى به آن ظن و گمان داشته باشد، تربيت پذير خواهد شد. حضرت امير (ع) براى پيشگيرى از گناه كارى آدميان با تكيه بر معادباورى مى فرمايد:

وَ اتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حِلْيَتُهَا حَدِيدٌ وَ شَرَابُهَا صَدِيدٌ.(1)

بپرهيزيد از آتشى كه حرارتش شديد و ژرفاى آن زياد و زيور آن غل و زنجير آهنين و نوشيدنى آن، آب جوشان مى باشد.

بر پايه روايتى، روزى سلمان از بازار آهنگران مى گذشت كه چشمش به جوانى افتاد. وى نعرهاى كشيد و بيهوش شد. مردم بر او گرد آمدند و به سلمان گفتند: شايد اين جوان دچار حمله مغزى شده باشد. شما بيا و در گوش او دعايى بخوان! شايد سلامت خود را بازيابد. سلمان نزد جوان رفت و وى به هوش آمد و سلمان را شناخت و به او گفت: چنين كه مردم مى گويند، بيمار نيستم، بلكه هنگام گذشتن از بازار آهنگرها ديدم كه آنان ميله هاى سرخ شده را با پتك ميكوبند و اين آيه قرآن را در ياد آوردم: وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديد؛ «براى مأموران دوزخ گرزهايى از آهن است.» (حج: 21)


1- نهج البلاغه، خطبه 120.

ص: 89

آن گاه از ترس عذاب الهى عقل از سرم پريد و بى هوش شدم. سلمان، پس از شنيدن سخنان جوان به او علاقهمند شد و پيوند دوستى با وى بست و همواره از او ياد ميكرد تا اينكه چند روزى وى را نديد. حالش را پرسيد و دريافت كه بيمار و بسترى است؛ پس به ديدارش رفت و هنگامى به بالين جوان رسيد كه او جان مى داد. از وى دلجويى كرد و به عزرائيل گفت: «

يا مَلَكَ المَوتِ ارفُق بِأَخي

»؛ «اى فرشته مرگ! با برادر ايمانيام مدارا كن».

عزرائيل گفت: «

إِنّي بِكُلِّ مؤمِنٍ رَفيقٌ

» (1)؛ «من به همه مؤمنان مهربانم».

5. ايمان به عرضه اعمال به پيشوايان دين

يكى از باورهاى شيعيان، عرضه اعمال به پيشوايان دين است. اگر آدمى بداند كه اعمالش به امامش عرضه ميشود، به چگونگى رفتارهاى خود بيشتر توجه ميكند و ميكوشد كه با ترك گناهان، آنان را خشنود سازد.

خداوند كريم در قرآن مجيد در اين باره فرموده است:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون (توبه: 105)


1- بحارالانوار، ج 22، ص 360.

ص: 90

بگو عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى بينند و به زودى به سوى كسى باز مى گرديد كه پنهان و آشكار را ميداند و شما را به آنچه عمل ميكرديد، خبر ميدهد.

امام صادق (ع) ميفرمايد: «مؤمنان [در اين آيه]، امامانند». (1)

روايتها نيز به اين موضوع پرداخته اند كه اعمال نيك و بد انسان هر عصر پنج شنبه به پيامبر اكرم (ص) يا به پيشوايان دين عرضه مى شود.

امام صادق (ع) در روايتى مى فرمايد:

إنَّ أعْمالَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (ص) تُعْرَضُ عَلى رَسُولِ اللهِ كُلَّ خَمِيسٍ فَليَستَحي أَحَدُكُم مِن رَسُولِ اللهِ أَنْ يَعْرِضَ عَلَيْهِ الْقَبيحَ.(2)

كردار امت محمد (ص) هر پنج شنبه به او عرضه مى گردد، پس هر يك از شما بايد از پيامبر خدا (ص) حيا كند كه مبادا كارهاى زشت خويش را به او عرضه بدارد.

عبدالله بن ابان كه نزد امام رضا (ع) جايگاهى داشت، به امام (ع) عرض كرد: براى من و خانوادهام به درگاه خدا دعا كنيد. امام فرمود: مگر من دعا نميكنم؟ به خدا سوگند كه اعمال شما در هر شب و روز به من عرضه ميشود.

عبدالله مى گويد: آن حضرت دانست كه من اين سخن را بزرگ و باور نكردنى شمردم. از اين رو، فرمود: مگر [در] كتاب نخوانده اى:


1- كافى، ج 1، ص 318.
2- بحارالانوار، ج 17، ص 150.

ص: 91

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون (توبه: 105) به خدا سوگند كه مقصود از مؤمن، على بن ابى طالب (ع) است.(1)

امام كاظم (ع) نيز در پاسخ به پرسشى در اين باره فرمودند:

علم به سه صورت به ما ميرسد: يكى اخبار گذشته كه پيامبر (ص) براى ما تفسير و تبيين كرده، ديگر اخبار آينده كه در مصحفى نزد ما نوشته شده و سوم اخبار پديدار شونده و فعلى كه از راه الهام در دل و تأثير در گوش به ما مى رسد [كه هر روز به ويژه شبهاى جمعه و قدر حاصل ميآيد] و آن بهترين دانش ماست؛ [زيرا از اسرار امامت به شمار مى رود] و پيامبرى بعد از پيامبر ما نيست.(2)

روايتى نيز البته از طريق اهل سنت رسيده كه حتى عرضه اعمال را بر پيامبران و پدران و مادران در روز جمعه يادآور شده است:

تُعرَضُ [الأَعْمالُ] عَلَى الأَنْبِياءِ وَ الآباءِ وَ الامهّاتِ يَوْمَ الْجُمعَة فَيفرَحونَ بِحَسناتِهِم و تَزدادُ وُجُوهُمُ بَياضاً و إِشراقاً فَاتَّقُوا اللهَ وَ لا تُؤذُوا مَوتاكُم. (3)

اعمال بر پيامبران، پدران و مادران در روز جمعه عرضه ميشود و به خاطر اعمال پسنديده [شما] آنان خوشحال ميشوند و بر


1- كافى، ج 1، ص 319.
2- همان، ص 393.
3- كنز العمال، ج 16، ص 469.

ص: 92

سفيدى و درخشندگى چهره هايشان افزوده ميشود. پس از خدا پروا كنيد و مردگان خود را [با گناهانتان] نيازاريد.

بى گمان، در عصر غيبت اعمال انسان به حضرت مهدى [عرضه ميشود و از اين رو، وى بايد مراقب كردار و رفتارش باشد و در اصلاح و به سازى نفس خود بكوشد.

6. توجه به كرامت انسان

آدمى «خليفه الله» و مسجود ملائك خوانده شده و خداوند همه چيز را براى او آفريده و براى او مسخر كرده است:

وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا (جاثيه: 13)

خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، همه را از سوى خويش مسخر شما ساخته است.

و يا در آيهاى ديگر ميفرمايد:

وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلا (اسراء: 70)

و هر آينه، فرزندان آدم را گرامى داشتيم و در خشكى و دريا [بر مركبها و كشتى] بر نشانديم و از چيزهاى پاكيزه روزيشان داديم و آنان را بر بسيارى از آفريدگان برترى كامل بخشيديم.

اگر آدمى شخصيت والاى خود را پاس بدارد، هيچ گاه گرد گناه نميگردد و خود را خوار نمى سازد. اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد: «

مَنْ

ص: 93

كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَةِ

»؛ «كسى كه نفس خويش را گرامى مى دارد، آن را با گناه خوار نمى سازد».

همچنين مى فرمايد:

العارِفُ مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَاعْتَقَها و نَزَّهها عَن كُلِّ ما يُبعِدُها و يُوبِقُها. (1)

عارف كسى است كه روح خود را بشناسد و آن را آزاد كند و آن را از هر چيزى كه موجب دورى از [كمال] و مايه هلاك مى گردد، پاك سازد.

بنابراين، شخصيت شناسى و توجه داشتن به كرامت انسان از عوامل بازدارنده گناهان است. اگر آدمى خود را بشناسد و از جايگاه ممتازش آگاه شود، به اين سفارش حضرت امير (ع) عمل مى كند:

إِنَّهُ لَيْسَ لأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا.(2)

و بدانيد كه جان شما هيچ بهايى، جز بهشت ندارد پس به كمتر از آن نفروشيد.

7. خردورزى

خردورزى از ويژگى ملكوتى انسان است. روح الهى دميده در كالبد زمينى، با هدايت عقل به كمال ميرسد، اما اگر آدمى به


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص 239.
2- نهج البلاغه، حكمت 456.

ص: 94

خواسته هاى حيوانى تن دهد، به سقوط و تباهى كشيده ميشود. امام على (ع) ميفرمايد: «

اذا كَمُلَ العَقلُ نَقَصَت الشَّهوَةُ

» (1)؛ «هرگاه عقل به كمال برسد، هوسها كم مى شود».

خردمندان از گناه دورى ميكنند و خود را به زشتى ها نميآلايند. ازاين رو، ميتوان چنين ادعا كرد كه بيشتر مجرمان و گناهكاران، نابخردان و ناآگاهنند؛ چنان كه امام خردمندان ميفرمايد: «

غَريزَةُ العَقلِ تَأبى ذَميمَ الفِعلِ

» (2)؛ «نيروى سرشار عقل، آدمى را از زشت كارى بازمى دارد».

ايشان در سخنى ديگر ميفرمايد: «

مَن قَدَّمَ عَقلَهُ عَلى هَواهُ حَسُنَت مَساعيه

» (3)؛ «كسى كه عقلش را بر هواى نفسش مقدم دارد، كارهايش نيكو ميگردد».

جان انسان با نيروى خرد و چراغ پر نور آن، در سياهى سايه گناه فرو نمى رود و گرد هوا نميگردد؛ چنان كه امير پرهيزگاران مى فرمايد: «

العاقِلُ مَن قَمَعَ هَواهُ بِعَقلِهِ

» (4)؛ «خردمند كسى است كه با عقل خود، هواى سركش را سركوب سازد».

آيندهنگرى از نشانههاى خرد است كه آدمى را از افتادن در گرداب تباهى نگاه مى دارد. انسانهاى خردمند پس از سنجيدن كارها، به آن


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص 52.
2- همان، ص 53.
3- همان.
4- همان، ص 54.

ص: 95

دست مى زنند. امام على (ع) ميفرمايد: «

اعقَلُ النّاسِ انظَرُهُم فِي العَواقِبِ

»(1) ؛ «داناترين مردم كسى است كه بيش از همه به فرجام كار بنگرد».

حضرت آدم در سفارش به وصى خود، حضرت شيث چنين فرمود:

اذا عَزَمتُم عَلى امْرٍ فَانظُرُوا إلى عَواقِبِهِ فَإِنّي لَو نَظَرتُ في عاقِبَةِ امري لَم يُصِبني ما اصابَني.(2)

هرگاه تصميم به انجام كارى گرفتيد، پايان آن را بنگريد؛ زيرا اگر من به سر انجام كارم [خوردن از درخت ممنوعه] انديشيده بودم، به سرم نميآمد، آنچه آمد.

امير خردمندان على (ع) نيز گفتار ارزشمندى در اين باره دارد:

إِنّما العَقلُ التَّجَنُّبُ مِنَ الاثمِ وَ النَّظَرُ فِي العَواقِبِ وَ الأَخذُ بِالحَزمِ.(3)

خردمندى، همان دورى از گناه، نگريستن در فرجام كارها و سنجيده راه رفتن است.

بنابراين، بسيارى از لغزشها، پى آمد شتابزدگى، مهار نكردن احساسات و نينديشيدن درباره سرانجام كارهاست. پس با كمى تأمل و انديشه درباره آثار و فرجام كار، راه درست را مى توان برگزيد؛


1- غرر الحكم و درر الكلم، ص 52.
2- بحارالانوار، ج 78، ص 453.
3- غرر الحكم و درر الكلم، ص 51.

ص: 96

چنان كه حضرت على (ع) مى فرمايد: «اگر در سرانجام كارى بينديشى، پايان نيكويى [براى آن تحقق] خواهد يافت». (1)

8. حيا و شرم

حيا، زيباترين و امنترين جامه اخلاقى است كه خداوند بنده اش را با آن آراسته است. همه زيباييها و كمال ها و خوبى ها از حيا سرچشمه مى گيرند. حضرت على (ع) مى فرمايد: «

الْحَياءُ تَمامُ الكَرَمِ وَ احسَنُ الشِّيَمِ

»(2) ؛ «حيا، همه خوبيها و نيكوترين رفتارهاست».

هيچ لباسى، از جامه حيا زيباتر نيست؛ چنان كه امام على (ع) مى فرمايد: «

احسَنُ مَلابِسِ الدُّنْيا الحَياءُ

» (3)؛ «نيكوترين لباسهاى دنيا، حياست».

حيا، نگاهبان ايمان و پاره جداييناپذير آن است. مؤمن پوشش برازندهاى چون حيا دارد كه همچون نگهبانى او را از گناه بركنار مى دارد. امام على (ع) در اين باره فرموده است: «

الْحَياءُ يَصُدُّ عَنْ فِعْلِ الْقَبيحِ

» (4)؛ «حيا آدمى را از كار زشت بازميدارد».

بيشتر جرمها و زشتيها، از بيحيايى سر ميزند؛ زيرا هر چه پرده


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 385.
2- غرر الحكم، ج 2، ص 256.
3- بحارالانوار، ج 71، ص 231.
4- غرر الحكم، ص 257.

ص: 97

حيا كنارتر رود، آدمى بر ارتكاب گناهان پنهان و آشكار جسورتر مى گردد؛ تا جايى كه حجاب حيا برداشته ميشود و آن گاه آدمى از هيچ گناهى سرباز نميزند. امام موسى بن جعفر (ع) مى فرمايد:

الْحَياءُ مِنَ الإيمانِ وَ الإيمانُ فِي الجَنَّةِ وَ البَذاءُ مِنَ الْجَفاءِ وَ الجَفاءُ فِي النّارِ.(1)

حيا جزئى از ايمان است و ايمان در بهشت است. بى حيايى نيز از پردهدرى سرچشمه ميگيرد و پرده درى در آتش است.

هر چه كمال و خرد انسان افزون تر باشد، حياى او نيز بيشتر خواهد بود. حيا از خدا، حيا از خود و حيا از مردم، ميوه هاى شيرين درخت خردند.

امام على (ع) ميفرمايد:

العَقلُ شَجَرَةٌ ثَمَرُها السَّخاءُ وَ الحَياءُ.(2)

عقل، درخت تنومندى است كه ميوه شيرين آن، سخاوت و حياست.

9. توبه و بازگشت

توبه به معناى بازگشت آن است كه شخص گنه كار تصميم بر بازگشت و ترك گناه داشته باشد. در اين ميان، توبه حقيقى، انسان


1- بحارالانوار، ج 78، ص 309.
2- غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 142.

ص: 98

گناه كار را دگرگون مى كند كه گويى گناهى نكرده است. امام باقر (ع) مى فرمايد: «

التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ

»(1) ؛ «توبه كننده از گناه مانند آن است كه گناهى نكرده است».

توبه حقيقى موجب پرده پوشى ونابودى آثار گناه مى گردد. امام صادق (ع) مى فرمايد: هنگامى كه بنده توبه حقيقى كرد، خداوند او را دوست مى دارد و در دنيا و آخرت گناهان او را مى پوشاند، هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل برايش نوشته اند، پاك شده و از يادشان برود و به اعضاى بدن، وحى مى كند كه گناهان او را پنهان كنيد و به نقاط زمين- كه در آن مكان گناه كرده- فرمان مى دهد، گناهان او را پنهان كنيد.

فَيَلْقَى اللهَ حِينَ يَلْقَاهُ وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ يَشْهَدُ عَلَيْهِ بِشَيْ ءٍ مِنَ الذُّنُوب. (2)

پس توبه كننده با خدا ملاقات كند به گونه اى كه هيچ چيز نيست كه در پيشگاه خدا گواهى بدهد كه او چيزى از گناه را انجام داده است.

در آيه هشتم از سوره تحريم به پنج ثمره و نتيجه توبه حقيقى اشاره شده كه عبارتند از: 1. بخشودگى گناهان؛ 2. ورود در بهشت پر نعمت الهى؛ 3. رسوا نشدن در قيامت؛ 4. نور ايمان و عمل در قيامت


1- اصول كافى، ج 2، ص 437.
2- همان، ص 431.

ص: 99

به سراغ توبه كنندگان آمده و پيشاپيش آنها حركت نموده و ايشان را به سوى بهشت هدايت مى كند؛ 5. توجه آنها به خدا بيشتر مى گردد و تقاضاى تكميل نور و آمرزش كامل گناه خود مى كنند.(1)

امام سجاد (ع) در مناجات خود با خالق متعال مى فرمايد:

إلهي انْتَ فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ: تُوبُوا إلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً، فَما عُذْرُ مَنْ اغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ.(2)

اى خداى من! تو آن كسى هستى كه درى به سوى عفوت براى بندگانت گشودى و نام آن را توبه نهاده اى و [در قرآن] فرموده اى: به سوى خدا باز گرديد و توبه خالص كنيد، اكنون عذر كسانى كه از وارد شدن به اين در گشوده غافل گردند، چيست؟

در روايتى امام كاظم (ع) مى فرمايد:

أَحَبُّ الْعِبادِ إِلَى اللهِ تَعالَى الْمُفَتَّنُونَ التَّوّابُون.(3)

محبوب ترين بندگان در پيشگاه خدا، آنهايى هستند كه در فتنه [گناه] واقع شوند و بسيار توبه كنند.

از سوى ديگر، تأخير در توبه نكوهش شده و آن را نشانه غفلت و بى خبرى از قيامت دانسته اند. امام جواد (ع) مى فرمايد:


1- تفسير نمونه، ج 24، ص 292.
2- بحارالانوار، ج 94، ص 142.
3- اصول كافى، ج 2، ص 432.

ص: 100

تَأْخِيرُ التَّوْبَةِ إِغْتِرَارٌ وَ طُولُ التَّسْوِيفِ حَيْرَةٌ.(1)

تأخير توبه، يك نوع غرور و بى خبرى است و طولانى نمودن تأخير يك نوع حيرانى و سرگردانى است.

مردى از امام على (ع) درخواست موعظه كرد. حضرت فرمود:

لا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الأَمَلِ. (2)

از كسانى مباش كه بدون عمل، اميد سعادت آخرت را دارند و توبه را با آرزوهاى دراز به تأخير مى اندازند.

امام باقر (ع) نيز در هشدارى مى فرمايد:

وَ إِيّاكَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يُغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى.(3)

از تأخير انداختن [توبه] بپرهيز، زيرا تأخير انداختن، دريايى است كه درمانده در آن غرق مى گردد.

بايد دانست توبه كردن به گناه خاصى اختصاص ندارد، بلكه همه گناهان را شامل مى شود و بايد از همه گناهان توبه كرد. خداوند مى فرمايد:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم (زمر: 53)


1- بحارالانوار، ج 6، ص 30.
2- نهج البلاغه، حكمت 150.
3- بحارالانوار، ج 78، ص 164.

ص: 101

بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن اسراف و ستم كرده ايد، از رحمت خداوند نااميد نشويد كه خداوند همه گناهان را مى آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

امام على (ع) نيز مى فرمايد:

التَّوْبَةُ نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَ اسْتِغْفَارٌ بِاللِّسَانِ وَ تَرْكٌ بِالْجَوَارِحِ وَ إِضْمَارُ أَنْ لا يَعُود.(1)

توبه، پشيمانى به قلب و استغفار به زبان و ترك تمام گناهان به اعضا و نيت برنگشتن به گناه است.

ارزش توبه وقتى روشن مى شود كه بدانيم خداوند نيز از بازگشت بنده به سوى خود شاد مى شود. امام باقر (ع) مى فرمايد:

إِنَّ اللهَ تَعالَى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ راحِلَتَهُ وَ زادَهُ فِي لَيْلَةٍ ظَلْماءَ فَوَجَدَها فَاللهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذَلِكَ الرَّجُلِ بِراحِلَتِهِ حِينَ وَجَدَها. (2)

خداى متعال از توبه بنده اش خوشحال است بيش از خوشحالى مردى كه كاروانش را گم كرده است و در شب تاريك به دنبالش مى گردد و آن گاه كاروان را مى يابد، پس خوشحالى خداى متعال از توبه بنده اش بيش از خوشحالى اين مرد است.

ناگفته نماند هر گناهى توبه اى ويژه دارد، براى مثال توبه كسى كه


1- بحارالانوار، ج 78، ص 81.
2- همان، ج 6، ص 33.

ص: 102

نماز واجب را ترك كرده، افزون بر پشيمانى، به جا آوردن قضاى نمازهاى واجب است و كسى كه مرتكب گناه مالى شده است، افزون بر پشيمانى از كارش، بايد حق الله يا حق الناس اموالش را به صاحبان آن بازگرداند.

خلاصه اينكه بايد تا حد امكان كوتاهى هاى گذشته اش را جبران كند و ويژگى ها و عادت هاى بدى را كه داشته ترك كند. با اين وجود، توبه، كارى ساده و آسان نيست، بلكه با يك سلسله شرايط معنوى و عملى تحقق مى پذيرد. پشيمانى از گناه، تصميم گرفتن به ساختن آينده اى ملكوتى و پاك، تبديل رذيله هاى اخلاقى به فضائل و نيكى، اصلاح اعمال، جبران گذشته و كارهايى مانند آن از مقدمات و شرايط اوليه توبه است. خداوند منان از اين مقدمات در برخى آيات به صورت كلّى چنين ياد مى نمايد:

إِلَّا الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحيم (بقره: 160)

مگر آنان كه [با گناه فاصله گرفته اند] به سوى خدا بازگشتند و اخلاق و عمل خود را اصلاح كردند و آنچه را از حق پنهان مى داشتند، براى مردم بيان كردند. پس توبه ايشان را مى پذيرم و من پذيرنده توبه و مهربانم.

و در آيه اى ديگر به گونه اى ديگر به اين امر توجه نموده اند:

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم (مائده: 39)

ص: 103

كسى كه پس از ستم، توبه كند و [عقيده، اخلاق و عملش را] اصلاح كند، خداوند توبه اش را مى پذيرد، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

در اين آيات، اصلاح عقيده، اخلاق و عمل و بازگشت سريع و بى تأخير از گناه، از حقايق توبه شمرده شده است. از اين رو، بايد براى دست يابى به حقيقت توبه، در پى جبران گذشته برآمده و اداى نماز و پرداخت واجبات مالى را پس از توبه سرلوحه كارها قرار داد. چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد:

فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ (توبه: 11)

اگر گناه كاران توبه كردند و نماز به پا داشتند و زكات پرداختند، پس برادران دينى شما هستند.

در روايتى آمده است شخصى براى خودنمايى در محضر امام على (ع) گفت: «

اسْتَغْفِرُاللهَ

». على (ع) به وى فرمود: مادرت به عزايت بنشيند. آيا مى دانى استغفار از درجه اعلى است؟

استغفار و توبه، شش ركن دارد: پشيمانى از گناهان گذشته، تصميم بر ترك گناه، اداى حق مردم، اداى حق الله، ذوب كردن گوشت بدن از غذاى حرام روييده شده، به حزن و اندوه و چشاندن سختى طاعت خدا به بدن، همان گونه كه شيرينى گناه را چشيده است. پس در اين

ص: 104

هنگام بگو: «

اسْتَغْفِرُاللهَ

».(1)

در صورتى كه گناه كار فرصت توبه داشته باشد، بايد جبران مافات كند اما تأخير انداختن توبه تا دم مرگ پذيرفتنى نيست. در آيه اى از قرآن آمده است:

وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآن (نساء: 18)

آنان كه تا رسيدن مرگ، كار زشت انجام دهند و آن هنگام كه وقت خروج از دنياست، بگويند توبه كرديم.

و نكته پايانى درباره حقيقت توبه است كه در آموزه هاى نبوى آمده است:

آيا مى دانيد توبه كار كيست؟ هرگاه بنده توبه كند، ولى صاحبان حقوق مالى را از خود راضى نكند، توبه كار نيست و هر كس توبه كند، ولى بر عبادتش نيفزايد، توبه كار نيست و كسى كه توبه كند، ولى لباسش را تغيير ندهد، توبه كار نيست و آن كس كه توبه كند، ولى دوستانش را عوض نكند توبه كار نيست و هر كس توبه كند ولى مجلسش را تغيير ندهد، توبه كار نيست و هر كس توبه كند، ولى بستر و تكيه گاهش را عوض نكند، توبه كار نيست و آن كس كه توبه كند، ولى اخلاق و نيتش را تغيير ندهد، توبه كار نيست و هر كس توبه كند، ولى


1- نهج البلاغه، حكمت 417.

ص: 105

قلبش را به روى حقايق نگشايد و انفاق نكند، توبه كار نيست و هر كس توبه كند، ولى آرزويش را كوتاه و زبانش را حفظ نكند، توبه كار نيست و هر كه توبه كند، ولى بدنش را از غذاى اضافى خالى نكند، توبه كار نيست و چون بر اين ويژگى ها استقامت كند، توبه كار است. (1)

پيامبر اكرم (ص) نيز به گونه اى ديگر بر ظاهر شدن آثار توبه در توبه كننده اشاره مى نمايد:

التَّائِبُ إِذا لَمْ يَسْتَبِنْ عَلَيْهِ أَثَرُ التَّوْبَةِ فَلَيْسَ بِتائِبٍ يُرْضِي الْخُصَماءَ وَ يُعِيدُ الصَّلَواتِ وَ يَتَواضَعُ بَيْنَ الْخَلْقِ وَ يَقِي نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ وَ يُهَزِّلُ رَقَبَتَهُ بِصِيامِ النَّهارِ.(2)

تا زمانى كه آثار توبه در توبه كننده ظاهر نشده است، توبه كار نيست، آثار توبه عبارت است از: به دست آوردن رضايت كسانى كه نزد انسان حقوق مالى دارند؛ به جا آوردن نمازهاى از دست رفته، فروتنى در ميان مردم، حفظ نفس از شهوت هاى حرام و لاغر كردن جسم با روزه گرفتن.

10. دورى از هم نشينان بد

اشاره

بسيارى از انحرافهاى اخلاقى و بزهكاريهاى اجتماعى، بر اثر


1- بحارالانوار، ج 6، ص 35.
2- جامع الاخبار، ص 226.

ص: 106

دوستى با نااهلان، دامن گير انسان مى شود، اما داشتن دوست و هم نشين به نور آن، به «زباني» و «قلبي» تقسيم مي شود. ذكر گذا شايسته، در سلامت رفتار آدمى و بركنار ماندن او از دام ها و فريب هاى نااهلان بسيار تأثير مى گذارد. ازاين رو، ضبط و مهار دوستى ها و جايگزين كردن دوستان پاك به جاى هم نشينان ناشايسته، ناگزير مينمايد. پيامبر اكرم (ص) در اين باره ميفرمايد:

هرگاه خداى تعالى اراده كند كه خيرى به بنده اش برساند، دوست صالحى به او مى دهد كه اگر خدا را فراموش كرد، او به يادش آورد و اگر خدا را ياد كرد، او بر آن ياد بيفزايد.

امام على (ع) نيز ميفرمايد:

خَيرُ إخوانِكَ مَن سارَعَ إلَى الخَيرِ وَ جَذَبَكَ الَيه وَ امَرَكَ بِالْبِرِّ وَ أَعانَكَ عَلَيهِ.(1)

برترين دوست و برادر تو كسى است كه در كار خير سبقت گيرد و تو را هم به سوى خير بكشاند و تو را به نيكى فراخواند و يارى كند.

ايشان در كلامى ديگر فرمودند:

خَيرُ مَنْ صَحِبتَ مَنْ ولَّهَكَ بِالأُخرى وَ زَهَّدَكَ في الدُّنيا وَ اعانَكَ عَلَى طاعَة المَولى.(2)

بهترين دوست تو كسى است كه تو را شيفته آخرت و به دنيا


1- ميزان الحكمه، ج 1، ص 267.
2- غرر الحكم و درر الكلم، ج 3، ص 436.

ص: 107

بى رغبت كند و تو را در فرمان برى از خدا يارى دهد.

بر پايه روايات اسلامى، آدمى از خوبى رفيق و هم نشين خود تأثير ميپذيرد. رسول گرامى اسلام (ص) ميفرمايد: «

المَرءُ عَلى دينِ خَليلهِ وَ قَرينِهِ

»(1) ؛ «انسان بر همان دينى است كه دوست و رفيقش از آن پيروى مى كند».

پيروى از هم نشينان بد، زمينه پيوستن آدمى را به بديها فراهم مى آورد. حضرت على (ع) درباره تأثيرپذيرى و تأثيرگذارى افراد از يك گروه مى فرمايد:

مُجالَسَةُ الاخيارِ تُلحِقُ الأَشرارَ بِالاخيارِ وَ مُجالَسَةُ الابرارِ لِلفُجّارِ تُلحِقُ الابرارَ بِالفُجّارِ؛ فَمَنِ اشبَتَهَ عَلَيكُم امرُهُ وَ لَم تَعْرِفُوا دينَهُ فَانظُرُوا إلى خُلَطائِهِ فَإِن كانُوا أَهلَ دينِ اللهِ فَهُوَ عَلَى دينِ اللهِ وَ إن كانُوا عَلى غيرِ دينِ اللهِ فَلاحَظَّ لَهُ مِن دينِ الله.(2)

همنشينى با خوبان، بدان را به خوبان پيوند ميدهد و همنشينى نيكان با بدان، نيكان را به بدان؛ هرگاه وضع كسى بر شما مبهم است و از دين او آگاه نيستيد، به دوستان و هم نشينان او نگاه كنيد؛ اگر آن فرد با دوستان خدا همنشين است، وى را از مؤمنان بدانيد و اگر با دشمنان حق هم نشين است او را از بدان بدانيد.


1- اصول كافى، ج 2، ص 375.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 197.

ص: 108

حضرت امير (ع) در سخن ديگرى ميفرمايد:

قارِن أَهلَ الخَيرِ تَكُن مِنهُم و بايِن أَهلَ الشَّرِّ تَبِن عَنهُم(1)

با نيكان همنشين باش تا از آنان شوى و از بدان جدايى گزين تا [از بديها] جدا شوى.

با توجه به اهميت دوستيابى و آثار هم نشينى با دوست، شايسته است تحقيق و بررسى بيشترى در اين رابطه داشته باشيم:

الف) دقت در دوست يابى

هر انسانى از تنهايى رنج مى برد و به دنبال دوست و هم نشينى شايسته براى خود مى گردد، زيرا هم نشين نيكو مى تواند در رشد و شكوفايى معنوى او تأثير بگذارد؛ چنان كه دوستان ناسالم زمينه سقوط و تنزل را برايش فراهم مى سازند. از اين رو، دوستان را با دورانديشى بايد برگزيد. بيشتر جوانانى كه به انحراف كشيده شده اند، مهم ترين علت شكست خود را هم نشينى با افراد شرور و فاسد برمى شمرند. پس آدمى بايد در انتخاب دوست بينديشد و با هوشيارى و زيركى و بر پايه معيارهاى برآمده از آموزه هاى دينى، دوستانش را برگزيند.

ب) تأثيرپذيرى از دوستان

رفتار آدمى مى تواند متأثر از عواملى همچون وراثت، عادت و


1- نهج البلاغه، نامه 31.

ص: 109

محيط باشد. ابوحامد محمد بن غزالى طوسى در اين باره مى گويد:

به درستى كه اخلاق نيكوى انسان يا فطرى و موروثى اوست يا با عادت به كارهاى خوب به دست مى آيد يا با نگاه كردن به رفتارهاى انسان هاى خوب و نيك رفتار و هم نشينى با آنان كسب مى شود؛ زيرا طبع انسان، از طبع هم نشين، خير و شر، هر دو را كسب مى كند. (1)

امام على (ع) در نامه اى ارزشمند و راهگشا چنين مى فرمايد:

وَ احذَر صَحابَةَ مَن يَفيلُ رَأيُهُ و يُنكَرُ عَمَلُه فَانَّ الصّاحِبَ مُعتَبَرٌ بِصاحِبِه.(2)

از رفاقت با كسانى كه افكارشان خطا و اعمالشان ناپسند است، برحذر باش؛ زيرا آدمى به راه و روش رفيق خو مى گيرد و به افكار وى معتاد مى شود.

امام صادق (ع) نيز مى فرمايد:

من يَصحَبْ صاحِبَ السّوءِ لا يَسلَمْ.(3)

كسى كه با رفيق بد هم نشين شود، سالم نمى ماند [و سرانجام به ناپاكى آلوده مى شود].


1- احياء العلوم، غزالى، ج 1، ص 58.
2- نهج البلاغه، نامه 53.
3- مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، ص 393.

ص: 110

ج) ويژگى هاى دوستان ناشايست

امام صادق (ع) معيار دوستان بد را از زبان امير مؤمنان على (ع) چنين برمى شمرد:

مسلمانان بايد از رفاقت با سه كس بپرهيزند:

1. هرزه و بى باك؛ زيرا او كار خود را براى تو زينت مى دهد و دوست دارد تو هم مانند او باشى و در زمينه دين و آخرت، تو را يارى نمى كند و هم نشينى با او قساوت قلب مى آورد و رفت و آمد با او مايه ننگ و عار است؛

2. احمق؛ زيرا او به خير و خوبى تو دستور نمى دهد و شرى را هم نمى تواند از تو دفع كند و چه بسا بخواهد به تو سودى برساند، ولى به خاطر حماقتش، به تو ضربه مى زند. پس مرگ او بهتر از زندگى و سكوتش بهتر از سخن گفتنش باشد؛

3. دروغ گو؛ زيرا او وبال توست. گفته ديگران را براى تو و گفته تو را براى ديگران بازگو مى كند. هر گاه ماجرايى را كامل بيان كرد، به دنبالش كلام ديگرى را مى گويد، چه بسا راست مى گويد و كسى باور نمى كند و ميان مردم دشمنى اندازد و سبب كينه ميان مردم شود. پس، از خدا بترسيد و مواظب اعمال خود باشيد.(1)

حافظ شيرازى نيز در دورى از دوستان ناباب چنين سروده


1- كافى، ج 4، ص 85.

ص: 111

است:

نخست موعظه پير مى فروش اين است كه از معاشر ناجنس احتراز كنيد

د) پرهيز از دوستان بد نام

معاشرت و دوستى، تأثيرهاى نيك يا ناخوشايند در آدمى مى گذارد. سخن استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز در اين باره بسيار آموزنده است:

در باب معاشرت، آن چيزى كه اثرش فوق العاده است، پيدا شدن ارادت است. مسئله ارادت و شيفتگى به يك شخص معين، بالاترين و بزرگ ترين عامل است در تغيير دادن انسان و اين اگر به جا بيفتد، فوق العاده انسان را خوب مى كند و اگر نابه جا بيفتند، آتشى است كه آدمى را آتش مى زند.(1)

بنابراين، جوانانى كه با دوستان فاسد و بدنام دوستى مى كنند، حتى اگر خود را فردى با اراده بپندارند و خويشتن را از تأثيرپذيرى بركنار بدانند، از بدنامى اجتماعى و بدآوازگى نمى توانند خود را حفظ كنند. پيامبر گرامى در اين باره مى فرمايند:

اولَى النّاسِ بالتُّهمَةِ مَن جالَسَ اهلَ التُّهمَةِ.

هر كس با متهمان هم نشينى كند، بيشتر از بقيه مردم سزاوار


1- تعليم و تربيت در اسلام، ص 390.

ص: 112

تهمت است.

دوستان انسان، نشان دهنده شخصيت دينى و اجتماعى اويند. ازاين رو، شايسته نيست آدمى با هر كس طرح دوستى بريزد، بدون اينكه به نيكى او اطمينان يابد.

بى گمان، كناره گيرى از انسان هاى گمراه و آلوده به گناه، خصلتى بايستنى است. امام على (ع) مى فرمايد:

... مُجالَسَةَ أَهلِ الهَوى مَنسَأَةٌ لِلايمانِ وَ مَحضَرَةٌ لِلشَّيطانِ. (1)

هم نشينى با اهل هوا و هوس، دوركننده ايمان و نزديك كننده شيطان براى انسان است.

ه) آثار هم نشينى با نيكان و بدان

قرآن مجيد مى فرمايد:

وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطا (كهف: 28)

با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند و تنها رضاى او را مى طلبند و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير و از كسانى كه قلب شان را از ياد خدا غافل ساختيم، اطاعت مكن؛ آنان كه از هواى نفس پيروى


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 63.

ص: 113

كردند و كارهايشان افراطى است.

پيامبر اكرم (ص) نيز بر پايه روايتى، چنين فرموده است:

أَسعَدُ النّاسِ مَن خالَطَ كِرامَ النّاس.(1)

از همه سعادتمندتر، آن كسى است كه با مردم نيك و بزرگوار معاشرت كند.

حضرت على (ع) نيز دل سوزانه چنين هشدار مى دهد:

عَلَيكَ بِإخِوانِ الصِّدقِ فَأَكثِرْ مِنِ اكْتِسابِهِم فَانَّهُم عُدَّةٌ عِندَ الرَّخا وَ جُنَّةٌ عِندَ البَلا. (2)

بر شما باد به دوستان راست گو و درست كردار. پس در گرفتن چنين دوستى بيشتر بكوش؛ زيرا چنين دوستانى كمك كار در زمان آسايش و سپر در هنگام بلايند.

از سوى ديگر، معاشرت با بدان، روح را تاريك و شخصيت انسان را ضعيف مى سازد و از زشتى كارهاى بد در نظر او مى كاهد؛ چنان كه امام على (ع) مى فرمايند: «

مُجالَسَةُ الأَشرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالأخيارِ

» (3)؛ «هم نشينى با بدان، سبب بدبينى به نيكان مى شود».

و) ويژگى دوستان خوب

آموزه هاى دينى، افراط و تفريط را در دوست يابى، نهى و تنهايى را


1- بحارالانوار، ج 74، ص 185.
2- ميزان الحكمه، ج 1، ص 43.
3- همان، ص 191.

ص: 114

نكوهش كرده و گزينش دوستان را نيز از سر بى دقتى و بى هدفى نپذيرفته، بلكه چارچوبى در اين زمينه عرضه كرده است. رسول گرامى اسلام (ص) از اين چارچوب چنين ياد مى كند:

جالِسِ الأَبرارَ فَانَّكَ ان فَعَلتَ خَيراً حَمَدُوكَ وَ إنْ أخطَأتَ لَم يَعفُوكَ. (1)

با ابرار هم نشين باشيد؛ چرا كه اگر كار خيرى انجام داديد، شما را تشويق و ترغيب مى كنند و اگر اشتباهى از شما سر زد، از شما نمى گذرند، بلكه تذكر مى دهند.

آن حضرت در سخن ديگرى، ويژگى دوستان خوب را چنين مى شمارد:

هم نشين نباشيد، مگر نزد عاملى كه شما را دعوت كند از پنج چيز به سوى پنج چيز: از شك به سوى يقين؛ و از ريا و ظاهرفريبى به سوى اخلاص؛ از زياده خواهى به كم خواستن؛ از كبر و تكبر به سوى تواضع و فروتنى و از نيرنگ به سوى نيك خواهى.(2)

يكى از ويژگى هاى هم نشين نيك، همراهى او با فرد در فراز و نشيب هاى روزگار است. امام على (ع) درباره اين ويژگى مى فرمايد:

لا يَكُونُ الصَّديقُ صَديقاً حَتَّى يَحفَظَ أَخاهُ في ثَلاثٍ: في نَكْبَتِهِ وَ


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 61.
2- همان.

ص: 115

غَيْبَتِهِ وَ وَفاتِه. (1)

دوست را نمى توان دوست ناميد، مگر اينكه او دوست خودش را در سه زمان حفاظت كند: هنگام گرفتارى دوست، در نبود دوست و هنگام مرگ دوست.

رسول گرامى اسلام (ص) به ابن مسعود فرمود:

اى پسر مسعود! هم نشينان خودت را نيكان و برادرانت را پرهيزكاران و از دنيا رستگان قرار بده؛ زيرا خداوند در كتابش فرمود: «دوستان در فرداى قيامت بعضى بر بعض ديگر دشمن مى شوند، مگر دوستان پرهيزگار».(2)

همچنين حديثى از رسول اكرم (ص) در اين باره آمده است كه دوستان صادق و پرهيزگار، در دنيا و آخرت كنار دوستان خود هستند:

استكثِروا مِنَ الإخوانِ فَانَّ لِكُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً يَوْمَ القيامَةِ.(3)

بر دوستان مؤمن خود بيفزاييد؛ زيرا براى هر مؤمنى مقام شفاعت در روز قيامت هست.

11. مرگ باورى


1- همان، ج 5، ص 310.
2- ميزان الحكمه، ج 2، ص 62.
3- همان، ج 1، ص 44.

ص: 116

يادآورى مرگ و توجه هميشگى به آن، آدمى را وارسته و به دنيا و گناه بى رغبت مى كند. فردى به امام باقر (ع) عرض كرد: برايم سخنى بگو كه از آن استفاده كنم. حضرت فرمود:

اكثِر ذِكرَ المَوْتِ فَانَّهُ لم يُكثِرْ ذِكرَهُ انسانٌ الّا زَهِدَ في الدُّنيا.(1)

مرگ را بسيار ياد كن كه هر كه آن را زياد به خاطر آورد، زهد در دنيا را پيشه خواهد ساخت.

امام صادق (ع) نيز در رهنمودى، درباره بهره گيرى از ياد مرگ به انگيزه خودسازى چنين مى فرمايد:

اذا انتَ حَمَلتَ جنازَةً فَكُن كَانَّكَ انتَ المَحْمُولُ وَ كَانَّكَ سَأَلتَ رَبَّكَ الرُّجُوعَ الَي الدُّنيا فَفَعَلَ فَانظُر ماذا تَستَأنِفُ.(2)

هنگامى كه جنازه اى حمل مى كنى، فرض كن كه تو مرده اى و اين، جنازه توست كه حمل مى شود و گويا پس از مرگ، از خدا خواسته اى كه به دنيا بازگردى [تا نيكى پيشه سازى] و خداوند درخواست تو را اجابت فرموده است؛ پس بنگر كه چگونه در اعمال خويش تجديد نظر خواهى كرد.

راه درست يادآورى مرگ اين است كه آدمى قلب خود را از همه چيز تهى كند و تنها در مرگ و درباره كسانى بينديشد كه پيش از او بار سفر بستند و به آخرت پيوستند و بداند كه او نيز بايد اين مراحل


1- اصول كافى، ج 3، ص 255.
2- همان، ص 258.

ص: 117

را پشت سر بگذارد.

مرگ سرنوشت نهايى و حتمى همه آدميان است (1) كه چاره اى جز پذيرش آن ندارند و در طلب خود به طورى جدى است كه هيچ كسى از بر جاى ايستاده و فراركننده، از تيررس آن به دور نيست.(2)

بر اين اساس، انديشيدن در اين سرنوشت تغييرناپذير، امرى عقلانى است. على (ع) از كسى كه مرگ را فراموش كرده در حالى كه مردگان را مى بيند، اظهار شگفتى مى كند و براى آنان كه عبرت پذيرند «ديدن جنازه بى جان را بهترين موعظه مى داند».(3)

مرگ، جايگاه شايسته و حقيقى آدمى را به خوبى نشان مى دهد. اگر فردى در سرتاسر عمر خويش فروتنى و خشوعى را كه لازمه بندگى در پيشگاه پروردگار بى همتاست، پيشه خود ساخت، با فرا رسيدن لحظه مرگ، آثار تسليم سراسر وجود او را فراخواهد گرفت، و شايد از اين رهگذر، مرگ اطرافيان براى اين گونه افراد پندآموز باشد. در روايت آمده است: «اگر سه چيز نبود، آدمى هرگز در برابر خدايش سر تسليم فرود نمى آورد، آن سه عبارتند از: بيمارى، نيازمندى و مرگ».(4)


1- نهج البلاغه، حكمت 419.
2- نهج البلاغه، خطبه 123.
3- همان، خطبه 149.
4- خصال، شيخ صدوق، ج 1، ص 127.

ص: 118

ياد مرگ، دل را نرم مى كند (1) و به آن صفا و نورانيت مى بخشد و خود، عاملى مهم براى بازداشتن انسان از لغزش ها و وابستگى هاى دنيوى است.

جامى در «هفت اورنگ» خويش حكايت زنده دلى را نقل مى كند كه به زيارت اهل قبور مى رفته و بهره هاى فراوانى مى برده است. وى در اين باره چنين مى سرايد:

زنده دلى از صفت افسردگان رفت به همسايگى مردگان

حرف فنا خواند ز هر لوح خاك روح بقا جست ز هر روح پاك

كارشناسى پى تفتيش حال كرد از او بر سر راهى سؤال

اين همه از زنده رميدن چراست رخت سوى مرده كشيدن چراست

گفت بلندان به مغاك (2) اندرندپاك نهادان ته خاك اندرند

مرده دلانند به روى زين بهر چه با مرده شوم هم نشين

همدمى با مرده دمد مردگى صحبت افسرده دل افسردگى

زير گل آنان كه پراكنده اندگرچه به تن مرده به جان زنده اند

زنده شدم از نظر پاكشان آب حياتست مرا خاكشان

جامى از اين مرده دلان گوشه گيرگوش به خود دار و ز خود توشه گير (3)

از اين رو، بايد اين سخن پروردگار را پيوسته به ياد داشت:


1- نهج البلاغه، نامه 31.
2- قبر.
3- مثنوى هفت اورنگ، عبدالرحمان جامى، ج 1، صص 517 و 518.

ص: 119

أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة (نساء: 78)

زخم فطرت ؛ ؛ ص119

كجا باشيد، مرگ به سراغتان مى آيد؛ اگرچه در كاخ هاى محكم باشيد.

12. استغفار

استغفار، جلادهنده قلب و مايه آمرزش گناهان است. درباره رسول الله آمده است كه ايشان هر روز هفتاد بار استغفار مى كرد و بر پايه برخى از احاديث، پس از هر نشستى 25 بار «أستغفرالله» مى گفت.(1)

استغفار، داروى شفابخش گناه كاران است:

«لِكُلِّ داءٍ دَواءٌ و دَواءُ الذُّنُوبِ الإستِغفارُ»(2)

؛ «براى هر دردى، درمانى است و داروى گناهان استغفار است».

بهترين زمان براى استغفار از گناه، نيمه هاى شب است؛ آن گاه كه همه درها بسته مى شود و همه ديده ها به خواب مى روند و درهاى رحمت الهى بر روى بندگان باز مى شود. خداوند در وصف بندگان مؤمنش مى فرمايد:

الصَّابِرينَ وَ الصَّادِقينَ وَ الْقانِتينَ وَ الْمُنْفِقينَ وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحار (آل عمران: 17)

آنان صابران و صادقند و فرمانبر و انفاق كنندگانند و در نيمه هاى شب به دعا واستغفار بر مى خيزند.


1- جامع احاديث الشيعة، ج 14، ص 363.
2- اصول كافى، ج 2، ص 439.

ص: 120

و در آيه اى ديگر آمده است:

كانُوا قَليلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ (17)

وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (ذاريات: 17 و 18)

[اهل تقوا] شب ها كم مى خوابند و در سحرها به استغفار و دعا برمى خيزند.

دردهاى روحى خود را با استغفار و مناجات مى توان شناخت و به درمان و اصلاح نفس همت گماشت.

13. محاسبه نفس و خود انتقادى

آدمى با شناخت آسيب هاى درون خود، بايد در فكر اصلاح و پاك سازى آن باشد؛ چنان كه امام على (ع) مى فرمايد: «

مَن لَم يَسُسْ نَفسَهُ أضاعَها

»(1) ؛ «هر كه نفس خود را سياست و تأديب نكند، آن را تباه كرده است».

از اين روى، آدمى پيوسته بايد به اعمال و رفتار خود رسيدگى و آنها را محاسبه كند؛ چنانچه به اعمال نيك دست زده، خداى را سپاس


1- فهرست غرر الحكم و درر الكلم، ص 389.

ص: 121

گويد و بكوشد كه همچنان در اين راه گام بردارد و اگر وظايف شرعى اش را ترك كرده و دچار لغزش و گناه شده است، استغفار كند و بداند اگر گناه كار به توبه روى آورد، خداوند از گناهانش درمى گذرد. امام على (ع) مى فرمايد:

مَن تَعاهَدَ نَفسَهُ بِالمُحاسَبَةِ امِنَ فيها المُداهَنَةَ.(1)

هر كه با خود پيمان بندد به حساب خويش رسيدگى كند از سهل انگارى ايمن مى شود.

آن حضرت در كلام ديگرى مى فرمايد:

عِبادَ اللهِ زِنُوا أَنفُسَكُم مِن قَبلِ أَنَ تُوزَنُوا وَ حاسِبُوها مِن قَبلِ أن تُحاسَبوا.(2)

اى بندگان خدا! پيش از آنكه اعمال شما را بسنجند و وزن كنند. شما خود آنها را بسنجيد پيش از آنكه اعمالتان حساب رسى شود، از خود حساب بكشيد.

حضرت امام موسى كاظم (ع) نيز مى فرمايد:

لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِبُ نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ فَإِن عَملَ خَيراً اسْتَزادَ اللهَ مِنهُ وَ حَمِدَ اللهَ عَلَيه وَ ان عَمِلَ شَرّاً استَغفَرَاللهَ وَ تابَ إِليه.(3)


1- فهرست غرر الحكم و درر الكلم، ص 236.
2- نهج البلاغه، خطبه 40.
3- اختصاص، ص 26.

ص: 122

از ما نيست كسى كه هر روز به حساب خود رسيدگى نكند و ببيند اگر كار نيكى انجام داده است، از خداوند توفيق انجام بيشتر آن را بخواهد و خدا را بر آن سپاس گويد و اگر كار بدى انجام داده است از خدا آمرزش بخواهد و توبه كند.

شايسته است كه محاسبه و خود انتقادى، مقدمه اى براى ترك گناه باشد، چنان كه مولاى پرهيزگاران مى فرمايد:

مَنْ حاسَبَ نَفسَهُ وَقَفَ عَلى عُيُوبِهِ وَ أحاط بِذُنُوبِهِ وَ استَقالُ الذُّنُوبَ وَ أَصلَحَ العُيوُبَ. (1)

هر كس به محاسبه نفس خود بپردازد، از عيب ها و گناهان خويش آگاه مى شود. چنين فردى سرانجام در زدودن گناه و اصلاح عيوب خود موفق خواهد شد.

14. دورى از هواپرستى

هواپرستى، سرچشمه گناهان است و آدمى را از جاده ايمان بيرون مى برد. قرآن كريم مى فرمايد:

فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى (طه: 16)

تو را از ايمان به قيامت باز ندارد، آن كه به آن ايمان ندارد و پيرو هواى خويش است.


1- غرر الحكم و درر الحكم، ص 215.

ص: 123

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّه (قصص: 50)

چه كسى گمراه تر از آن كس كه از هواى نفس خويش پيروى مى كند و هدايت الهى نيافته است.

پيامبر گرامى اسلام (ص) هواپرستى را گونه اى از بت پرستى مى شمارد و مى فرمايد:

ما تَحْتَ ظِلِّ السَّماء مِنْ الهٍ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللهِ اعْظَمُ عِنْدَ اللهِ مِنْ هَوى مُتَّبعٍ.(1)

در زير آسمان، نزد خدا هيچ بتى بزرگ تر از هوا و هوس كه از آن پيروى كنند، وجود ندارد.

حضرت على (ع) نيز در گفتار زيبايى هواپرستى را نكوهش مى فرمايد:

إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الأَمَلِ فَيُنْسِي الآخِرَةَ.(2)

خطرناك ترين پرت گاهى كه بر سر راه سعادت شما قرار گرفته، هوا پرستى و آرزوهاى دور و دراز است، چرا كه پيروى از هوا شما را از حق باز مى دارد و آرزوهاى دراز آخرت را به دست فراموشى مى سپارد.


1- الميزان، ج 1، ص 257.
2- نهج البلاغه، خطبه 28.

ص: 124

پى آمدهاى هواپرستى به اندازه اى شوم و دردناك است كه مى تواند دست آورد همه عمر انسان و حسنات و اعمال صالحش را به باد دهد.

امام صادق (ع) در سفارش نيكويى مى فرمايد:

لا تَدَعِ النَّفْسَ وَ هَوَاهَا فَإِنَّ هَوَاهَا فِي رَدَاهَا وَ تَرْكُ النَّفْسِ وَ مَا تَهْوَى داءُها وَ كَفُّ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى دَوَاهَا.(1)

نفس را با هوا و هوس ها رها مكن؛ چرا كه هواى نفس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر اميال، درد آن است و بازداشتن آن از هوا و هوس هايش دواى آن است.

انسان هر اندازه كه پيرو خواسته هاى نفسانى باشد به همان اندازه، از نيروى عقل و اراده فاصله مى گيرد. آدمى به دليل افراط در هواپرستى، سست اراده و بى اختيار مى شود و همه فضايل انسانى را از دست مى دهد.

سرچشمه همه گناهان از ديد اسلام، پيروى بى چون و چرا از هواى نفس است و پرهيزگار كسى است كه از دام هوا و هوس برهد. پيامبر اعظم، هوس گريزان را از شجاعان امت خويش مى شمارد: «

اشجَعُ النّاسِ مَن غَلَبَ هواهُ

» (2)؛ «شجاع ترين مردم كسى است كه برخواسته هاى نفسانى چيره شود».


1- تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 507.
2- نهج الفصاحه، ش 299.

ص: 125

15. شيطان گريزى

خداوند به همه افراد بشر هشدار مى دهد كه مراقب فريب هاى شيطان باشند:

يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما (اعراف: 27)

اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد؛ چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباس آنان را از اندامشان درآورد.

آدمى بايد از چنين دشمن خطرناكى، كناره گيرى كند و به سفارش امام على (ع) در خطبه قاصعه گوش فرا دهد:

اى بندگان خدا! از اين دشمن خدا بر حذر باشيد! مبادا شما را به بيمارى خويش [كبر و غرور] مبتلا سازد و با نداى خود شما را به حركت درآورد و به وسيله لشكريان سواره و پياده اش شما را جلب كند به جان خودم سوگند! او تيرى خطرناك براى شكار كردن شما به چله كمان گذاشته و آن را با قدرت و شدت تا سر حد توانايى كشيده و از نزديك ترين مكان شما را هدف قرار داده است و هم او گفته [است]: پروردگارا! به سبب آنكه مرا بيرون كرده اى، زرق و برق زندگى را در چشم آنها جلوه مى دهم و همه آنها را اغوا مى كنم. (1)


1- نهج البلاغه، خطبه 192.

ص: 126

شيطان، دشمنى است كه از هر سو به انسان ها حمله مى آورد؛ زيرا خودش مى گويد:

ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِم (اعراف: 17)

من از هر سو به سراغ فرزندان آدم مى روم؛ از پيش رو، از پشت سر، از سمت راست و از سمت چپ.

اگرچه خداوند شيطان را در وسوسه گرى آزاد گذاشته، انسان را در برابر او بى دفاع نگذاشته، بلكه او را نيز نيروى عقل و خرد بخشيده و فطرت پاكى را براى رفتن به سوى كمال عطا كرده است. همچنين فرشتگان را كه الهام كنندگان نيكى هايند، به كمك انسان هايى فرستاده است كه مى خواهند از وسوسه هاى شيطان بركنار بمانند:

إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَة (فصلت: 30)

آنها كه مى گويند پروردگار ما خداوند يكتاست و سپس استقامت به خرج مى دهند، فرشتگان بر آنها نازل مى شوند.

16. خويشتن دارى

نفس آدمى، اژدهايى خطرناك است كه هرگاه فرصتى يابد، به ستم و تجاوز دست مى زند: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي؛ «بى شك نفس به بدى امر مى كند، مگر آنكه خدا رحم كند.» (يوسف: 53)

ص: 127

خويشتن دارى، گونه اى از مراقبت درونى است كه افراد بر پايه آن، بدون نظارت يا ضبط و مهار بيرونى وظايف خويش را اجرا و از رفتارهاى ناهنجار دورى مى كنند. انسان در اين گونه از نظارت، همواره با توجه به درستى اعمال و رفتار خود، پيش از اينكه ديگران عملكردش را ارزيابى كنند، خود به ارزيابى آنها مى پردازد. خداوند بزرگ در اين باره مى فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، تقوا پيشه كنيد و مراقب خويش باشيد كه چه چيزى پيش مى فرستيد. تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد كه خدا از همه كارهاى شما آگاه است. (1)

ضبط و مهار خود، همه گستره زندگى انسان خدامحور را در برمى گيرد. انسان خداجو، در همه حال (كار و تلاش، تفريح و استراحت و مطالعه)، رفتار خود را مى پايد و همواره در چارچوب قانون هاى الهى به اداى تكاليفش مى پردازد:

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم (نساء: 13)

اينها احكام الهى است و هر كسى از خدا و پيامبر او پيروى كند، [خداوند] وى را به باغ هايى وارد مى سازد كه از زير آنها، نهرها، روان است در آن جاودانند و اين، همان كام يابى بزرگ


1- حشر: 18.

ص: 128

است.

گذشتن از حدود الهى، به راستى بزرگ ترين ستم انسان بر خود اوست؛ چنان كه خداوند مى فرمايد:

وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه (طلاق: 1)

هر كس پا را از احكام الهى فراتر نهد، به يقين به خود ستم كرده است.

وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهين (نساء: 14)

هركس خدا و پيامبر را نافرمانى و از احكام الهى تجاوز كند، [خداوند] وى را در آتشى وارد مى كند كه همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفت آور است.

البته ايمان و يقين به خدا، مؤمنان را به ضبط و مهار رفتارشان و دورى از هرگونه لغزش و گناه وامى دارد. آنان از سويى بر اين باورند كه خدا همواره بر اعمالشان ناظر و به آنها و ظاهر و باطنشان آگاه است:

أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُم (توبه: 78)

آيا نمى دانند خداوند از باطن آنها و سخنان پنهانى شان آگاه است.

از سوى ديگر، آنان از ارتكاب گناه و گذاشتن از حدود الهى همواره هراسناكند: فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين؛ «پس از آنها

ص: 129

نترسيد و از من بترسيد، اگر اهل ايمان هستيد.» (آل عمران: 175)

17. پيروى از امامان معصوم:

هدايت كردن به راه خير و صلاح، نخست شايسته ذات الهى است و پس از او، پيامبرانش بدين كار دست مى گشايند. حضرت على (ع) درباره راهبرى و هدايت رسول الله مى فرمايد:

وَ اقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَى السُّنَن.(1)

به هدايت پيامبرتان اقتدا كنيد كه آن برترين هدايت است و پيرو سنّت او باشيد كه در هدايت، از تمام سنن كامل تر است.

خداوند در آيه اى از قرآن، به پيامبر چنين مى فرمايد:

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد (رعد: 7)

اى پيامبر! تو هشداردهنده مردمى و هر قومى را هادى و راهنمايى است.

امام باقر (ع) نيز در تفسير اين آيه شريفه مى فرمايد:

رَسُولُ اللهِ (ص) الْمُنْذِرُ وَ لِكُلِّ زَمَانٍ مِنّا هادٍ يَهْدِيهِمْ إِلَى ما جاءَ بِهِ نَبِيُّ اللهِ.(2)


1- نهج البلاغه، خطبه 110.
2- اصول كافى، ج 1، ص 191.

ص: 130

رسول گرامى، انذاركننده است و در هر زمان، از ما اهل بيت، راهنمايى است كه مردم را هدايت مى كند به آنچه رسول اكرم (ص) آورده است.

هر يك از امامان معصوم (عليهم السلام) نيز پس از رسول الله (ص)، در روزگار خود هادى مردم اند و راه صلاح و رستگارى را به آنان مى نماياند. حضرت على (ع) در اين باره مى فرمايد:

بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْماءِ.(1)

از تيرگى هاى جهالت، با هدايت ما، راه صلاح را شناختيد و هدايت شديد.

مأموريت پيامبر و اوصيايش اين بود كه دين حق و صراط مستقيم را به مردم عرضه و آنان را به فلاح و سعادت راهنمايى كنند. خداوند راه خود را بهترين مسير مى شمارد و مى فرمايد:

وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِه (انعام: 153)

اين صراط مستقيم من است، از آن پيروى كنيد و پيرو راه هاى باطل نباشيد كه نتيجه اش پراكندگى و بازماندن از راه حق و حقيقت است.

پيروى از باطل، روح آدمى را به جولان گاه شيطان بدل مى سازد و


1- نهج البلاغه، خطبه 4.

ص: 131

همه اندام و جوارحش را به لغزش و گناه مى كشاند. اميرمؤمنان در اين باره هشدار مى دهد:

إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَماعَةِ الْفُرْقَةَ وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ.(1)

شيطان، راه هاى خود را براى شما آسان مى كند و خواهان آن است كه پيوندهاى دينى شما، گره گره از هم بگشايد، جماعت شما را به پراكندگى بدل سازد و با تفرقه افكنى، فتنه و فساد پديد آورد.

18. عبادت

اگر عبادت به روش درست و همراه با شرايط آن انجام شود، در زدودن گناهان بسيار تأثير مى گذارد. خداوند در آيه اى از قرآن، نمازگزاردن را راهى براى دورى از فحشا و گناهان مى خواند: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر؛ «به درستى كه نماز، [انسان را] از كار زشت و ناپسند بازمى دارد.» (عنكبوت: 45)

پروردگار مهربان همچنين هدف روزه دارى را به دست آوردن تقوا و پاك سازى مى داند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ


1- همان، خطبه 121.

ص: 132

قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون (بقره: 183)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما واجب و مقرر شد؛ چنان كه بر آنان كه پيش از شما بودند، مقرر شد، باشد كه پرهيزكار شويد!

رسول اكرم (ص) در تمثيلى ارزشمند مى فرمايد:

إنّ مَثَلَ الصَّلاةِ كَمَثَلِ النَّهرِ الْجاري كُلَّما صَلّى كَفَّرَت ما بَينَهُما.(1)

نماز، همانند آب جارى است؛ هر زمان كه انسان نماز مى خواند، آن نماز، گناهانى را كه در ميان دو نماز انجام شده از ميان مى برد.

سخن زيباى امام صادق (ع) نيز در اين باره خواندنى است:

مَن احَبَّ أن يَعلمَ أَقُبِلَت صَلاتُهُ ام لَم تُقبَل فَلينَظُر هَل مَنَعَت صَلاتُهُ عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنكرِ؟ فَبقَدرِ ما مَنَعتْهُ قُبِلَت مِنُه.(2)

كسى كه دوست دارد بداند نمازش مقبول درگاه الهى شده است يا نه، بايد ببيند آيا اين نماز او را از زشتى و منكر باز داشته يا نه، پس همان مقدار از نمازش كه [وى را از گناه] باز داشته، پذيرفته است.

انسان بايد عبادت هاى خود را با شرايط و با توجه و خضوع به جاى آورد تا بتواند در جلوگيرى از فحشا و منكر تأثيرگذار باشد.


1- وسائل الشيعه، ج 3، ص 7.
2- مجمع البيان ذيل آيه 45، سوره عنكبوت.

ص: 133

19. مراقبت از قلب

دست، پا، زبان، چشم، گوش و ...، به گناه و ناهنجارى آلوده مى شوند، اما همه اين اعضا به فرمان قلبند؛ چنان كه پيامبر مى فرمايد:

إذا طابَ قَلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ وَ إذا خَبُثَ القَلبُ خَبُثَ الجَسَدُ.(1)

زمانى كه قلب انسان پاك باشد، جسدش پاك مى شود و هرگاه قلب او پليد باشد، جسدش نيز پليد است.

دل بر اثر غفلت و دورى از خدا، حقير و خاكى مى شود، چنان كه امام صادق (ع) مى فرمايد: «

وَ وَقفُ القَلبِ في الْغَفلَةِ عَنِ الله

» (2)؛ «قلب بر اثر غفلت از ياد خدا، به وقف گرفتار مى آيد».

قلب غافل، از خدا بريده است و به معاد نمى انديشد و خداوند آن را نكوهش مى كند:

أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (108) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (نحل: 108 و 109)

آنها كسانى هستند كه [بر اثر فزونى گناه] خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده است و غافلان حقيقى، همان ها هستند و به ناچار، آنها در آخرت زيان كارند.


1- بحارالانوار، ج 70، ص 68.
2- همان، ص 55.

ص: 134

قلبى كه خدا را ناظر اعمال خويش نبيند و به اعمال و رفتار خود توجه نداشته باشد، به اعضا و جوارحش فرمان هايى مى دهد كه پذيرش آنها موجب بزهكارى و ناهنجارى مى شود. رسول الله (ص) در اين باره چنين سفارش فرمودند:

في الانسانِ مُضغَهٌ إذا هِي سَلِمَت و صَحَّت سَلِمَ بِها سائرُ الجَسَدِ فَإذا سَقِمَت سَقِمَ لَها سائرُ الجَسَدِ و فَسَدَ و هِي القَلبُ.(1)

در بدن انسان، پاره اى گوشت است؛ زمانى كه سالم و صحيح باشد، بقيه جسم نيز سالم است و اگر بيمار باشد، از بيمارى اش بقيه جسد نيز بيمار مى شود و آن، قلب است.

از اين رو، مراقبت از قلب و زدودن غفلت از آن، بسيار مهم است و سفارش هايى براى نرم كردن قلب ها و حيات آنها نيز وجود دارد. بدترين بيمارى، بيمارى قلب است؛ چنان كه امام زين العابدين (ع) مى فرمايد: «

أماتَ قَلبي عَظيمُ جِنايَتي

» (2)؛ «بزرگى گناه هم، دل مرا ميرانده است».

هنگامى كه دل آدمى، جولان گاه هوا و هوس شد، انگيزه اى براى كار خير ندارد. از اين رو، نخست بايد آن را زنده كرد و از سياهى ها وارهانيد. قلب را نبايد به درنده خويى، شكم پرستى، شهوت رانى، تجاوز از حقوق


1- بحارالانوار، ج 70، ص 50.
2- بحارالانوار، ج 94، ص 142.

ص: 135

ديگران و حرام خورى و ... آلوده ساخت. امام على (ع) مى فرمايد:

وَ الْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَ جِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ حَلالًا لَمْ يَقْبَلِ اللهُ تَعَالَى تَسْبِيحَكَ وَ لا شُكْرَكَ.(1)

و قوام قلب، به غذايى است كه انسان مصرف كند، پس نگاه كن كه قلب و جسمت را به چه چيزى تغذيه مى كنى و اگر آنچه به او مى دهى، حلال نباشد، خداوند تسبيح و شكر تو را نخواهد پذيرفت.

پس، قلب را بايد نرم و آماده پذيرش حق و اداى تكاليف كرد. حضرت امير (ع) در توصيه اى زيبا مى فرمايد:

طُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ أَطاعَ مَنْ يَهْدِيهِ وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ وَ أَصابَ سَبِيلَ السَّلامَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ وَ طاعَةِ هادٍ أَمَرَهُ وَ بادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوابُهُ وَ تُقْطَعَ أَسْبابُهُ وَ اسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ وَ أَماطَ الْحَوْبَةَ فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ هُدِيَ نَهْجَ السَّبِيل.(2)

خوشا به حال آن كه قلبى سليم دارد از كسى كه هدايتش مى كند، فرمان برى و از آن كه وى را به پستى مى كشاند، دورى مى جويد و با بينايى كسى كه بينايش مى سازد، به راه امن و درست مى رسد، به طاعت آن كسى گردن مى نهد كه به هدايت دعوتش مى كند و به سراى هدايت روى مى آورد؛ پيش از آنكه


1- بحارالانوار، ج 77، ص 275.
2- نهج البلاغه، خطبه 24.

ص: 136

درهايش بسته شود و اسبابش قطع گردد، در توبه را مى گشايد و گناه را از بين مى برد. اگر چنين كند، بر جاده حق قرار گرفته و به راه راست و گسترده حق، هدايت شده است.

براى حفظ نور قلب و سپيدى آن بايد از گناه پرهيز كرد. امام باقر (ع) در اين باره هشدار مى دهد:

ما مِنْ شَيْ ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الْخَطِيئَةَ فَما تَزالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَعْلاهُ أَسْفَلَه.(1)

براى دل، چيزى تباه كننده تر از گناه نيست؛ زيرا دل، مرتكب گناه مى شود و بر اثر مداومت بر آن، گناه بر وى چيره مى گردد و وارونه اش مى كند.

آورده اند كه جوانى نزد يكى از صالحان رفت و از وى خواست كه نصيحتش كند. عارف پذيرفت. روزى جوان و عارف از جنگلى مى گذشتند، عارف به جوان دستور داد كه نهال نورسته اى را از زمين بكند. جوان آن نهال را به آسانى از ريشه درآورد. چند قدمى كه رفتند، عارف به درخت بزرگى با شاخه هاى بسيار اشاره كرد و گفت: اين درخت را نيز از جاى بركن! جوان به رغم كوشش بسيار، نتوانست. عارف گفت: اى جوان! بدان كه تخم هوا و هوس، شهوت، بغض، كينه، حسد، دشمنى، حرص، نفاق و همه بدى ها، همين كه در دل اثر گذاشت، مانند آن نهال نورسته است كه مى توانى به آسانى آن را از


1- اصول كافى، ج 2، ص 268.

ص: 137

ريشه بكنى، اما اگر آن را واگذارى تا بزرگ شود، ريشه خود را آنچنان محكم و قوى مى كند كه از كندن آن ناتوان خواهى بود. چنان كه اين درخت بزرگ ريشه دوانيده و كندن آن سخت است. پس هميشه بكوش تا رذايل در وجودت ريشه ندواند. آنها را از درون خود بركن وگرنه، گرفتارى بسيارى به بار مى آورد و ريشه كن كردن آن، محال يا مشكل خواهد شد. (1)

20. فكر نكردن درباره گناه

انديشيدن درباره فرجام كارها، عامل بازدارنده اى از انحراف و گناه است. امام على (ع) در اين باره مى فرمايد: «

مَا زَلَّ مَنْ أَحْسَنَ الْفِكْرَ

»؛ «كسى كه نيكو بينديشد، دستخوش لغزش نمى شود».

همچنين مى فرمايد: «

مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ فِي الْمَعَاصِي دَعَتْهُ إِلَيْهَا

» (2)؛ «كسى كه بسيار درباره گناه فكر كند، به تدريج به سوى گناه كشيده مى شود».

حضرت عيسى (ع) نيز به دليل همين نداشتن تمركز فكرى درباره گناهان به حواريون خود چنين سفارش مى فرمايد:

و من به شما امر مى كنم فكر زنا نكنيد تا چه رسد به اينكه زنا كنيد! زيرا كسى كه روح و فكرش را به زنا هدايت كند، مانند كسى است كه در اتاق رنگينى آتش روشن كند، دود آن آتش


1- كشكول ممتاز، تاج لنكرودى، صص 171- 170.
2- ميزان الحكمه، ج 7، ص 538.

ص: 138

نقشينه هاى رنگين اتاق را كثيف و دودآلود مى سازد، گرچه خانه را نسوزاند.(1)

كسى كه مى خواهد گناه نكند، به زمينه هاى گناه نيز نبايد توجه كند و ذهن و روح خود را آلوده سازد؛ زيرا بر اثر انديشيدن درباره گناه، آرام آرام ايستادگى اش را در برابر گناه، از كف خواهد داد.

فرجام سخن

چيرگى برخواهش هاى نارواى نفسانى و دورى از گناه، از منظر آموزه هاى دينى نه تنها نشانه اراده استوار و قدرت آدمى، بلكه مايه عزت و سرافرازى اوست. كسى كه بر خواسته هاى نفسانى خود چيره و بر آنها حاكم مى شود، عنان نفس سركش خود را به عقل مى سپارد و خواهش هاى وى را محدود مى سازد، داراى عالى ترين سرمايه روحانى و شخصيت معنوى است. چنين كسى، گرد گناه و ناپاكى نمى گردد و به جرم و جنايت دست نمى آلايد. اميرالمؤمنين على (ع) در اين باره مى فرمايد:

مَن قَدَّمَ عَقلَهُ عَلى هَواهُ حَسُنَت مَساعيه.(2)

كسى كه عقل خود را بر هواى نفسش مقدم بدارد، اعمال و كوشش هاى او همواره نيكو و پسنديده است.


1- بحارالانوار، ج 14، ص 331.
2- غررالحكم و دررالكلم، ص 645.

ص: 139

بارى، كسى كه در راه ارضاى غرايز خود به نداى عقل توجه نكند و نفس سركش خويش را در برآوردن خواسته هاى ناروايش آزاد بگذارد، همواره در راه لغزنده انحراف و سقوط گام مى زند. او بنده شهوت و لذت هاى پست است و از آزادگى؛ يعنى نشانه شرف انسانى و مايه سعادت و خوشبختى بى بهره خواهد ماند. امام على (ع) مى فرمايد:

مَن اهمَلَ نَفسَهُ في لَذّاتِها شَقِيَ وَ بَعُدَ.(1)

كسى كه نفس خويش را در لذت هايش رها سازد، بدبخت و دور افتاده از فيض الهى خواهد بود.

اين سخن زيباى امام صادق (ع)، راه هاى درست و غلط را باز مى نمايد:

اقصِر نَفسَكَ عَمّا يَضُرُّها مِن قَبلِ ان تُفارِقَكَ وَ اسْعَ في فَكاكِها كَما تَسعى فِي طَلَبِ مَعِيشَتِكَ فَانَّ نَفسَكَ رَهِينَةٌ بِعَمَلِكَ. (2)

نفس خود را از خواسته هاى زيان بارش بازدار؛ پيش از آنكه مرگت فرارسد و جان از تنت جدا گردد و در راه آزادى نفس خويش بكوش، چنان كه در طلب معاش خود تلاش مى كنى كه نفس تو در گرو اعمال تو خواهد بود.

آنان كه در برابر خواسته هاى نفسانى صبر پيشه كردند، به مقامات عالى دست يافتند و از آنان به نيكى ياد شده است. امام صادق (ع) درباره


1- همان، ص 644.
2- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 310.

ص: 140

اينان مى فرمايد:

إِذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ تَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَيَأْتُونَ بابَ الْجَنَّةِ فَيَضْرِبُونَهُ فَيُقالُ لَهُمْ: مَنْ أَنْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: نَحْنُ أَهْلُ الصَّبْرِ فَيُقالُ لَهُمْ: عَلَى ما صَبَرْتُمْ فَيَقُولُونَ كُنّا نَصْبِرُ عَلَى طاعَةِ اللهِ وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعاصِي اللهِ فَيَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: صَدَقُوا أَدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ:

إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب (زمر: 10).(1)

زمانى كه قيامت شود، جمعى از مردم برمى خيزند و به سوى درِ بهشت مى روند و در مى زنند. گفته مى شود: كيستيد؟ مى گويند: اهل صبر. گفته مى شود: بر چه صبر كرديد؟ مى گويند: بر طاعت خدا و گناهان. خداوند مى فرمايد: راست گفتند: آنان را به بهشت درآوريد. [خداوند در قرآن فرموده است]: «همانا صابران، پاداش خود را بدون حساب دريافت مى كنند».


1- بحارالانوار، ج 67، ص 101.

ص:141

ص: 142

منابع

* قرآن كريم.

* نهج البلاغه.

1. احلى من العسل، غلامعلى حسينى، تهران، گلفام، 1368.

الاختصاص، محمد بن محمد بن نعمان العكبرى البغدادى (شيخ مفيد)، تهران، مكتبة الصدوق، 1379 ه. ق.

اصول كافى، ابوجعفر محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1388 ه. ق.

بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، مكتبة الاسلامية، 1397 ه. ق.

تفسير عياشى، محمد بن مسعود عياشى سمرقندى، تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية، 1380 ه. ق.

2. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1372.

3. تفسير نورالثقلين، عبد على بن جمعه حويزى، قم، انتشارات اسماعيليان، 1373.

4. جامع احاديث الشيعه، آيت الله بروجردى، قم، مدينة العلم، 1365.

5. جامع الاخبار، محمد بن محمد شعيرى، تحقيق: حسن مصطفوى، تهران،

6.

ص: 143

مركز نشر كتاب، 1382.

7. سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، شيخ عباس قمى، قم، مؤسسه انتشارات فراهانى، 1373.

8. علل الشرايع، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه (شيخ صدوق)، مشهد، آستان قدس رضوى، 1366.

9. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد آمدى، ترجمه: هاشم رسولى محلاتى، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1381.

10. فهرست موضوعى غرر الحكم، سيد جلال الدين محدث، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1366.

11. الكامل فى التاريخ، عزالدين بن اثير جزرى، بيروت، دار صادر، بى تا.

12. كشكول ممتاز، محمد مهدى تاج لنگرودى، تهران، چاپخانه ناصرخسرو، 1367.

كنز العمال فى احاديث الاقوال و الافعال، علاء الدين متقى بن حسام الدين هندى، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 ه. ق.

گناه شناسى، محسن قرائتى، تنظيم و نگارش محمد محمدى اشتهارى، قم، انتشارات پيام آزادى، 1371.

13. مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسى، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1365.

14. محجة البيضاء، ملا محسن فيض كاشانى، قم، انتشارات اسلامى، 1361.

15. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نورى طبرسى، بيروت، مؤسسه آل البيت، 1408 ه. ق.

ص: 144

16. مشكاة الانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، ميقات، 1371.

17. معانى الاخبار، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه (شيخ صدوق)، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1361.

18. مناقب آل ابي طالب، ابوجعفر محمد بن علي بن شهر آشوب، بيروت، دار الاضواء، 1405 ه. ق.

19. ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، قم، انتشارات دفتر تبليغات، 1362.

20. الميزان فى تفسير القرآن، السيد محمدحسين الطباطبايى، قم، دار الكتب الاسلامية، 1383.

21. نهج الفصاحه، محمد بن عبدالله حكم، ترجمه: ابوالقاسم پايند، تهران، جاويدان، بى تا.

22. وسايل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109